سونامی بی معنایی زندگی در راه است
او را نمیشناختم، ولی متاسفانه خبر مرگش به گوشم رسید. همین موضوع ناخوشایند سبب شد که بار دیگر عطش نوشتن این متن درون من زنده شود. بعلت شغل خود و علاقه به چرایی های انسان، آنچه میبینم بوی ناخوشایند آتشی است نهان. زندگی در دنیای امروز متفاوت شده است و نمیتوان با همان شیوه گذشته زندگی کرد و یا حتی زنده بود! مثل این میماند که سرعت تحول زندگی بسیار سریعتر از انسان شده است.
آنچه در عموم روز و شب میبنم و یا از من میخواهند که نظاره گر باشم، افرادی هستند که نمیدانند برای چه بیدار میشوند، به کجا میروند و به کجا باز میگردند. در این بین کمال گرایی به اوج رسیده و مصرف گرایی عادت شده است، هر روز از ما میخواهند که مثل دیگران بخریم، بپوشیم، آرایش کنیم، رفتار کنیم و از خود دور شویم. رنج آورتر این است که وقتی همه همرنگ شوند دیگر کسی رنگ مشکل را نمی بیند و این گودال را گود تر خواهیم کرد. البته به لطف داروها، میتوان کور شد تا چاله را ندید ولی تا کی؟ زمان به سرعت میگذرد و انسان ها جا میمانند، عده ای هم که سوارند نمیدانند به کجا چنین شتاب زده میروند. احساس میکنم وظیفه ای بر دوش تک تک انسانهاست و آن حفظ ارزشی است که در حال از دست رفتن است. ارزشهایی نظیر خانواده، دوستی، صداقت، محبت و اصالت عمل و رفتار آن علاجی است که به مرور جای خود را به “سونامی بی معنایی زندگی” داده است و این در حالی است که هر کس مسئول شناخت خویشتن و مسئول زندگی خویش است نه دنباله روی این طوفان دهشتناک، تقاضا دارم که خود باشیم و خود بودن و خود را زندگی کردن ترویج دهیم تا دنیایی کامل تر را فرزندانمان زندگی کنند نه گردبادی به نام زنده بودن.