در مورد فرار دختران از خانه

در مورد فرار دختران از خانه

فرار دختران از خانه تبدیل به یکی از معضلات جامعه امروزی شده است که بسیاری از خانواده ها با این پدیده دست و پنجه نرم می کنند.

علل فرار دختران از خانه

فرار دختران از خانه به جای آن که به یافتن پناهی منتهی شود، آنان را با خطرات متعددی چون فحشاء و بهره کشی های مختلف مواجه می سازد. از آن جا که بسیاری از این افراد دچار انزوانی اجتماعی شده و از حقوق اجتماعی خود محرومند، در صورت فقدان دست یابی به آموزش، مراقبت های بهداشتی و دیگر نظام های حمایتی، بسیاری از آنان به ویژه دختران نوجوان، به اقدامات زیان باری برای حفظ و بقاء خود در خیابان دست می زنند که از جمله آنها درگیر شدن در باندهای فساد فحشاء، اعتیاد و قاچاق، دزدی و سرقت است. در چنین وضعیتی فرد با افزایش خطر ابتلاء به بیماری های مختلف از جمله ایدز، سقط جنین و دیگر مسائل و مشکلات بهداشتی و انواع اقدامات برای کاستن از درد بی پناهی خود از جمله اعتیاد به مواد مخدر، آسیب رساندن به خود، خودکشی با پیامدهای خاص خود روبرو است.

همچنین سوق یافتن این افراد به یک خرده فرهنگفرار، پدیده دیگری است که به علت فقدان یک سیستم حمایت اجتماعی کارآمد به شکل گیری گروهی حاشیه نشین منجر می شود و ابعاد آسیب زای آن دامن گیر سایر گروه های اجتماعی نیز خواهد شد.

پدیده فرار از خانه در بردارنده زنجیره و شبکه ای از عوامل است که به طور فرآیندی منجر به فرار دختران از خانه می شوند. به طوری که ضعف پایگاه اجتماعی – اقتصادی دختران که بر اساس وضعیت شغلی، تحصیلات و میزان درآمد سرپرست خانوار برآورد شده است، واجد بیشترین تأثیرات بر سایر متغییرهای مستقل است. آسیب های خانواده(نظیر ارتکاب جرم و زندانی شدن و اعتیاد) و فوت والدین، سرپرستی نامناسب و طلاق، حمایت اجتماعی و سوء استفاده، همبستگی و انعطاف پذیری، میزان گرمی و کنترل، فقدان سازگاری و بستگی اجتماعی متغییرهایی هستند که به ترتیب بر قرار تأثیرگذار هستند.

دختران

فقدان دست یابی به منابع ارزشمند بر بروز انواع آسیب های اجتماعی در خانواده تأثیرگذار است. از این نظر باید توجه داشت که آسیب های خانواده، فوت والدین و سرپرستی نامطلوب، هر یک به عنوان زیرمجموعه ضعف پایگاه اجتماعی – اقتصادی به بروز طلاق در خانواده تأثیرگذارند، که طلاق نیز به توجه خود بر فقدان حمایت اجتماعی و سوء استفاده از دختران مؤثر است. همچنین روابط مثبتی بر طرد و کنترل والدین با فرزندان و ویژگی های ساختاری روابط دو خانواده (میزان انعطاف پذیری و همبستگی) به نوبه خود تحت تأثیر متغییرهای فوق الذکر بوده و بر میزان سازگاری و بستگی اجتماعی دختران تأثیرگذار است.

باید توجه داشت پدیده فرار عمدتاً دارای ویژگی فرآیندی است که در طی زمان به وقوع می پیوندد، چنان که فرار دختران از منزل نتیجه طرح های منفی شناختی است که در کودکی شکل می گیرند و تنظیم کننده احساس بستگی کودک به دیگران است.

این تصاویر، بستگی اولیه دختران را در دوران های مختلف زندگی شکل داده و موجب می شوند فقدان بستگی اجتماعی از همان سال های اولیه زندگی توسط کودک تجربه شود که نتیجه عدم برآورده شدن نیازهای روانی کودک توسط پرورندگان اولیه وی، نظیر پدر و مادر است. این پدیده در نهایت خود موجب فقدان احساس بستگی با دیگران، اجتماع و سازمان های اجتماعی می شود. والدین دختران فراری که به طریق محبت آمیز آنها را نپرورانده و فرزندان خود را تحت کنترل و انظباط شدید پرورش داده اند، موجب شده اند خود «Self» دختران فراری به گونه ای نامطلوب رفتار وی را همواره چنان تنظیم کنند که در محیط خشن و پر آزار و طرد بتواند دوام و بقاء یابد. از این رو فرار دختران از منزل را می توان تلاشی توام با تضاد از سویی و اغواء و وسوسه ای سوی دیگر دانست. فرار از خانه که عمدتاً در میان دختران جوان به وقوع می پیوندد، نتیجه فرآیند تفردی است که نیاز به جدایی از محیط پر آزار خانواده اصلی و کسب هویتی بالغانه را پی می ریزد. چنان که به درسی تفرد، فرآیند فرار روانی است که در طی آن دختران خود را در رابطه ای خانوادگی اجتماعی و فرهنگی مجزا و جدا می یابند.

یکی از عوامل مهم فرار دختران تضاد بین نوع پویای نظام خانواده و نیازهای پرورشی کودکان است. جوانانی که دست به فرار می زنند، قصدشان دست یابی به حمایت و روابط توام با صمیمیت و نزدیکی است که حصول بدان در نظام خانواده آنها مسیر نبوده است. از این رو است که خانواده این فراریان دارای تضاد، بی سازمانی، آشفتگی و طرد هستند. بنابراین اولین حلقه های رانده شدگی در دو قطب ظاهراً متضاد کنترل و طرد شدگی از دوران کودکی در خانواده های دختران فراری به وقوع می پیوندد. اما باید توجه داشت این گونه رفتارهای آسیب زای پرورشی در خلاء اتفاق نمی افتد بلکه قویاً دارای روابط نظام مند با دیگر مشکلات همانند فقر، بیکاری، منزلت پایین اقتصادی و اجتماعی خانواده، اعتیاد والدین، بحران های خانوادگی غیر قابل کنترل، طلاق، خشونت، آزار و انزوای اجتماعی در ارتباط است. این عوامل که عمیقاً با ساختاری موجد نابرابری اجتماعی عجین است، حکایت از محرومیت بنیادی و فقدان دستیابی خانواده به منابع ارزشمند اجتماعی و اقتصادی می کند. به عبارت بهتر، والدین دختران فراری نیز خود در حلقه های بزرگتری از محرومیت واقع شده اند که همزمان، موجب قرار گرفتن در چرخه ها و فرآیندهای طرد و رانده شدن اجتماعی می شوند. همان طور که ذکر شد با سلب قدرت نوجوان برای عملکرد درست در زندگی و محرومیت از توانایی گسترش مهارت های فردی برای برقراری روابط بالغانه که با خود پنداره ضعیف، احساس عدم کفایت و اضطراب همراه است و با رشد فیزیکی دختران که زندگی آنان را رنج اورتر می سازد سوء استفاده جسمانی و فیزیکی و آزار روانی از سوی اطرافیان و اعضای خانواده قدرت آنان را برای ادامه یک زندگی سالم هرچه بیشتر در هم می شکند. این فرآیندها تداوم یافته و متوقف نمی شود و به صورت عدم توفیق تحصیلی و مشکلات مختلف در ارتباط با همسالان و معلمان تداوم می یابد.

در این زمینه رفتار نامطلوب دختران فراری که نتیجه فرآیند های آسیب زای جامعه پذیری در خانواده و خویشاوندان و مدرسه است، موجب تقویت مکانیزم هایی می شود که در نهایت زمینه های رانده شدن و طرد آنان را از تمام محیط های اجتماعی از جمله خانواده، خویشاوندان، دوستان و سایر محیط های اجتماعی فراهم می کند. در این مورد با قبول برچسب های اجتماعی مبنی بر بدنامی و انحراف که از سوی گروه های مختلف اجتماعی از جمله والدین، سازمان های جرفه ای و … که بد آنان زده می شود و پذیرش و درونی کردن آنها هرچه بیشتر به انحراف ثانویه سوق می یابند و با قرار گرفتن در یک فرهنگ فرار، در جستجوی کسب حمایت های غیر رسمی از سوی جرگه ها و دسته هایی می شوند که با آناها دارای اشتراکاتی هستند تا از این طریق بر اضطراب و بی پناهی خود فایق و پیوندهای از دست رفته خود را از طریق ورود به شبکه های جدید حمایتی و فقدان منابع سنتی حمایت اجتماعی خود را با دیگر منابع اجتماعی جایگزین نمایند و از صدمات بیشتر مصون بمانند.