رابطه ی سلامت روان، هوش معنوی و افکار ناکارآمد

هوش

 

سلامت روان

سلامت روان به معنی آرامش فیزیکی و کمبود سر و صدا نیست بلکه معنایی کلی تری دارد و کیفیت زندگی بر آن تاثیر میگذارد. سلامت  روان روی طرز فکر، احساس و رفتار روزانه شما تاثیر دارد و همچنین روی توانایی شما در مواجهه با استرس ، غلبه بر چالش های زندگی ، ساخت روابط و ریکاوری بعد از سختی ها تاثیرگزار می باشد . سلامت قوی ذهن به این معنا نیست که هیچ مشکلی نداشته باشید ،  سلامت روانی و احساسی چیزی فراتر از رهایی از مشکلات افسردگی ، استرس و یا دیگر مشکلات روانشناسی می باشد .

 

چگونه سلامت ذهن و روان را افزایش دهیم ؟

هرکس که از مشکلات ذهنی و احساسی رنج می برد ، معمولا احساس تنهایی زیادی می کند و همچنین ممکن است از اختلال ذهنی هم رنج ببرد . اکثر ما انسان ها سیگنال های احساسی را که نشان دهنده هشدار و اخطار برای سلامت نامناسب ذهن است، جدی نمی گیریم که بیشتر آن ها در نتیجه مصرف رفتارهای مخرب ، داروها و مواد غذایی مضر می باشد و از طرفی همه ما امید داریم که این وضعیت خود به خود بهبود پیدا کند و به همین دلیل تسلیم شرایط می شویم.

خبر خوب اینجاست که مجبور نیستید به این احساس بد ادامه دهید و همچنین تمرین های زیادی وجود دارد که می تواند روحیه شما را بهبود ببخشد و باعث شود از زندگی لذت ببرید .

سعی کنید که ارتباطات اجتماعی خود را مخصوصا ارتباطات چهره به چهره را افزایش دهید.

 

فرقی ندارد که چه مدت زمانی را به ارتقای سلامت ذهن  روان خود اختصاص داده اید، به همکاری و ارتباط با دیگران نیاز دارید تا بتوانید بهترین عملکرد را داشته باشید. 

 

هوش معنوی و مدیریت

تاثیر فوق العاده هوش معنوی بر متغیر‌های مهم مدیریت همچون رهبری، انگیزش، خودکنترلی، قابلیت تغییر، ارتباطات، عملکرد و ... و نیز ارتباطش با دیگر انواع هوش سبب می‌شود معنویت و هوش معنوی به یک موضوع مهم در حوزه مدیریت و سازمان تبدیل شود.

مدیرانی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر، پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. اهمیت اتصال به یک کل بزرگتر را می‌فهمند، ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند. این افراد از ذهنیت وفور برخوردارند یعنی باور دارند که منابع کافی برای همه وجود دارد و نیاز به رقابت نیست.

در نتیجه افراد راحت‌تر به یکدیگر اعتماد می‌کنند، اطلاعات و کارشان را به مشارکت می‌گذارند و با همکاران و اعضای گروهشان هماهنگ می‌شوند تا به اهداف نهایی خود برسند. افراد در سلسله مراتب سازمان‌هایی که گرایش معنوی دارند، برای توانمندسازی یکدیگر تلاش می‌کنند. در موقعیت‌های تعارض از راهبرد‌های همکاری برد – برد استفاده می‌کنند.

مدیر معنوی در برخورد با موقعیت‌ها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت می‌پردازد؛ به جای کنترل، اعتماد می‌کند و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان می‌دهد. مدیر معنوی بر ارزش‌های اخلاقی مثل صداقت، درستی، آزادی و عدالت تاکید دارد. او هویت اخلاقی کارکنان خود را بهبود داده و تعهد عمیقی در آنان ایجاد می‌کند و بین آن‌ها روابط سازنده را حاکم می‌سازد.

مدیر معنوی بر توسعه فردی، تصمیم گیری مشترک، و کمک به خودشکوفایی تاکید دارد. اگر ارزش‌های اصلی اش مورد تهدید قرار گیرد، به جای تطبیق با عقاید و افکار دیگران، آن‌ها را به چالش می‌کشد تا به نتیجه والا برسد. مدیر معنوی اجازه نمی‌دهد مقام و موقعیت ذهن او را درگیر سازد، زیرا ذهن همواره با این تهدید روبرو است که توسط موقعیت‌ها و حاشیه‌های به ظاهر مهم به گروگان گرفته شود. مدیر معنوی به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می‌کند.

 

امروزه روانشناسان بر این باورند که موفقیت نهایی یک سازمان بزرگ به هوش معنوی مدیران و کارکنان آن بستگی دارد هر چند که هوش عقلانی و هوش عاطفی نیز تا حدی این موفقیت را تضمین می‌کند. آن‌ها معتقدند تشویق معنویت در محیط کار می‌تواند منجر به افزایش خلاقیت، صداقت و اعتماد، حس تکامل شخصی، تعهد سازمانی، رضایت شغلی، مشارکت شغلی، اخلاق و وجدان کاری، انگیزش، عملکرد و بهره وری بالا شود. یک مدیر معنوی قادر می‌شود طوری سازمان خود را به موفقیت برساند که همه مشتریان، کارکنان و افراد جامعه از آن منتفع شوند.