با شکست عشقی چگونه کنار بیاییم
ممکن است از تصور بودن شریک عشقی سابقتان با شخصی جدید بترسید و احساس حسادت کنید
تقریباً همه ما یکبار درد برهم خوردن یک رابطه عاشقانه را در یک مرحله از زندگی تجربه کرده ایم. خیلی از افراد مجبورند که طی دوره دانشگاه با اولین شکست عشقی خود کنار بیایند. درک سختی و دردناک بودن برهم خوردن یک رابطه مهم مقدور نیست مگر اینکه خودتان شخصاً آن را تجربه کنید. احساس غم و ناامیدی شدید واکنشی متداول به این اتفاق در زندگی است. واکنش احساسی به برهم خوردن یک رابطه عشقی بسیار شبیه واکنش به فقدان های بسیار بزرگ تر و غم انگیزتر مثل مرگ یکی از عزیزان یا تشخیص یک بیماری خطرناک می باشد. در زیر به واکنش های احساسی متداول به برهم خوردن یک رابطه عاشقانه اشاره می کنیم:
انکار
باور و قبول کردن اینکه رابطه تان تمام شده، خیلی سخت است. خیلی دردناک است که ببینید رابطه تان برای طرفتان که آنقدر دوستش داشتید و به او اعتماد داشتید، دیگر ارزش و اهمیتی ندارد.
ناامیدی و غم
احساس تنهایی و ناراحتی کردن، گریه کردن زیاد، همه کارهایی طبیعی هستند. ممکن است نیاز بسیار شدیدی به برقراری ارتباط با شریک عشقی سابقتان احساس کنید. زمان های خاص در طول روز مثل صبح ها که از خواب بیدار می شوید، خیلی سخت خواهند بود.
ترس
تصور کردن زندگی بدون شریک عشقیتان وحشت آور خواهد بود. ممکن است واهمه داشته باشید که دیگر نتوانید عشقی برای خود بیابید و باز احساس خوشبختی کنید.
عصبانیت
خشم و عصبانیت دربرابر شریک عشقی گذشته که این درد و رنج را برایتان فراهم کرده است یک واکنش احساسی دیگر است.
مقصر کردن خود و احساس گناه
ممکن است به این فکر بیفتید که چه کار شما باعث برهم خوردن رابطه شده است و تلاش کنید که از شریک عشقی سابقتان فرصتی دوباره تقاضا کنید. اگر این شما بوده باشید که رابطه را خاتمه داده است، ممکن است از ناراحت و غصه دار کردن طرفتان احساس گناه کنید.
حسادت
ممکن است از تصور بودن شریک عشقی سابقتان با شخصی جدید بترسید و احساس حسادت کنید.
سر درگمی
بدون کسی که آنقدر دوستش داشتید، زندگی بی معنی و عجیب به نظر می آید. ممکن است از خودتان بپرسید که کی هستید و زندگیتان بدون او چه معنا و مفهومی دارد.
آسودگی
ممکن است تاحدودی از احساسات منفی مربوط به رابطه که درنتیجه دعواها، ناامنی ها و یا خستگی ایجاد می شده، احساس فراغت و آسودگی کنید. چگونه باشکست عاطفی کنار بیاییم؟ قطع آشنایی در دوران نامزدی یا وقوع طلاق پس از ازدواج، بدون شک سلامت روان دو طرف را به شدت به خطر می اندازد و لازم است زن و مرد مدت زمانی تحت حمایت عاطفی اطرافیان و حتی مشاور و روان شناس قرار بگیرند. نکته بااهمیتی که در بسیاری از موارد مغفول می ماند این است که آنچه از رابطه در ذهن انسان باقی می ماند، چگونگی خاتمه یافتن آن است. زیرا اتفاقاتی که در پایان یک رابطه می افتد، ممکن است کل خاطرات انسان از یک فرد را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین لازم است به هنگام خاتمه دادن یک رابطه نکات مهمی را مدنظر قرار داد.
جدایی و فقدان
جدا شدن از دوست یا همسر در واقع شبیه مردن است. یعنی فرد با پدیده فقدان (Loss) روبه رو می شود. وقتی فردی می خواهد به هر دلیلی یک رابطه را خاتمه دهد، گویی طرف مقابل مرده است و باید برای وی عزاداری کند و مراحل سوگواری را پشت سر بگذارد. یعنی در مرحله اول آن را انکار می کند. سپس چانه زنی می کند تا دچار فقدان نشود. سپس تسلیم می شود و فرد وارد مرحله افسردگی می شود. فرد در این مرحله به اوج عزاداری برای رابطه ای که تمام شده است می رسد و باید این مرحله را نیز طی کند تا به آرامش برسد. این اتفاقات که ظرف 6 ماه پس از قطع رابطه یا جدایی می افتد، واکنش سوگ نام دارد.
در این شرایط باید به فرد حق دهیم که عزاداری کند. بهترین درمان غم در دوره فقدان، عزاداری است و اگر این عزاداری انجام نشود، سلامت روان فرد دچار خدشه جدی خواهد شد. اگر عزاداری یا واکنش سوگ در فردی بیش از 6 ماه طول بکشد، به این معناست که فرد دچار احساسات متناقض شده است. وقتی فردی دچار احساس خشم و عشق نسبت به یک نفر باشد و نتواند احساس واقعی اش را تشخیص دهد، به آرامش نمی رسد و دچار مشکلات متعدد روانی می شود.
در چنین مواقعی تفکیک احساس ها از یکدیگر و شناسایی احساس واقعی بسیار مهم است. به گفته دکتر ناصری یکی از تمریناتی که در چنین شرایطی به فرد داده می شود، این است که یک روز در میان احساسات متفاوت خود را بروز دهد. یک روز خشم خود را به تمامی ابراز کند و روز بعد عشق و دوست داشتن را. همچنین آگاهی نسبت به احساسات متناقض به فرد کمک می کند که غم این دوران را راحت تر سپری کند. به عبارتی فرد باید احساساتی را که در ضمیر ناخودآگاهش وجود دارد به خودآگاه بیاورد و آن ها را سامان دهد.گاهی دوطرف پس از تجربه جدایی از یکدیگر، بعد از مدتی به سمت هم قدم برمی دارند اما واکنش آن ها در چنین شرایطی قطعا متفاوت است.
ممکن است واکنش یک طرف خفیف و دیگری شدید باشد. اگر پیش از حل اختلافات اساسی این رابطه دوباره شکل بگیرد این خطر وجود دارد که وارد یک بازی روانی دوطرفه شوند و بازمانده عواطف نسبت به هم را از دست بدهند. زیرا دوباره با همان تعارضات، مشکلات و اختلاف نظرها با یکدیگر روبه رو می شوند و این بار به کلی دورهم خط می کشند، در واقع این بار مشکلات یکدیگر را بهتر می بینند و تصمیم می گیرند از هم جدا شوند.
علائم شکست عاطفی
علائم شکست عاطفی شباهت بسیاری با افسردگی دارد؛ ناتوانی در لذت بردن از زندگی، کاهش شدید انگیزه، اختلال در خواب و بیداری صبحگاهی و احساس خستگی و کوفتگی شدید در صبح ها از علایم شکست عاطفی است. کاهش یا افزایش شدید اشتها، گرایش به رفتارهای اشتباه مثل استعمال سیگار، افت شدید میل جنسی در مردان و برهم خوردن سیکل قاعدگی در زنان، بی هدف بودن و افزایش میل به خودکشی یا دیگرکشی از علائم بیماری محسوب می شود. همچنین درمان این اختلال به شدت علائم و مدت بیماری بستگی دارد. سوگواری برای شکست عاطفی تا 3 ماه اول طبیعی است اما اگر بیشتر از 6 ماه طول بکشد دیگر فرد از نظر روحی طبیعی نیست و باید به روان شناس مراجعه کند. هدف از مراجعه این است که فرآیند سوگواری زودتر سپری شود. بهتر است در نخستین روزها به اندازه کافی به فرد فرصت داده شود تا در برابر این اتفاق سوگواری کند و حتی تا جایی که می تواند گریه کند. وی همچنین می تواند با فردی که به وی اعتماد کامل دارد، درباره این موضوع صحبت کند تا کمتر احساس رنجش و ناراحتی کند.
مواجهه با احساسات
رو به رو کردن فرد با احساسات واقعی اش در چنین شرایطی بسیار مهم است. گاهی فرد خشم شدیدی بروز می دهد اما معمولا 80 درصد خشم ها واقعی نیست بلکه مکانیسم دفاعی فرد محسوب می شود. به عنوان مثال فردی که پس از طلاق یا جدایی در دوران نامزدی احساس خشم زیادی دارد در واقع از خشم به عنوان مکانیسم دفاعی و پیشگیری از ابتلا به افسردگی استفاده کرده است. او خشم خود را نشان می دهد و تقصیرها را گردن طرف مقابل می اندازد و در واقع نقش قربانی را بازی می کند تا دچار افسردگی نشود. در چنین شرایطی حتما لازم است درمان های حمایتی از سوی مشاور یا روان شناس انجام شود.