استرس چیست؟ انواع استرس را بشناسیم و به عوارض استرس و فشار عصبی

عوارض استرس و فشار عصبی چیست؟

استرس

فشار چه مثبت باشد و چه منفی، واکنش های جسمانی ایجاد می کند. بدن هورمون ها و مواد شیمیایی ترشح می‌کند که کارکرد قلب، ریه ها، عضلات و سایر اندام ها را افزایش می‌دهد. این پاسخ ممکن است حالت دفاعی داشته باشد و شما بتوانید به کمک آن مثلاً از جلوی یک ماشین با راننده ای بی احتیاط فرار کنید. وقتی دوباره احساس ایمنی کردید، تغییرات بدنی شرح داده شده ناپدید می شوند.

به هرحال اگر فشار روانی برای یک دوره طولانی تداوم یابد، هورمون ها نیز به طور مرتب ترشح می‌کنند و بدن شما را تحریک خواهند کرد. در نهایت این تبادل بین روان و بدن فرسایش می شود.

علاوه بر این مطالعات جدید نشان می دهد که تجربه استرس در گذشته باعث افزایش آن در آینده نیز می شود و اثراتش بیش از آن چیز است که فکر می کنیم چرا که این پدیده در عمق وجود فرد نفوذ می کند و با گذشت زمان بر ذهن و بدن اثر طولانی مدت می گذارد.

پس از همین الان یک نفس عمیق بکشید و استرس را در خودتان متوقف کنید!

بین وقایع محیطی و استرس، روابط انسانی وجود دارد. حوادثی که بیشترین آسیب را وارد می کنند در دوران ابتدایی و نوجوانی کودک اتفاق می افتد. اتفاقاتی نظیر یک محیط خانوادگی ناسالم، زندگی با والد معتاد و یا بحران های دیگر با مشکلات روزمره روانی ارتباط دارد و ممکن است به بیماری های فیزیکی مثل سردرد یا خستگی منجر شوند.

همه ما با تحمل میزان معینی از این مسئله زندگی می کنیم: سر رسیدن مهلت، رقابت ها و حتی ناکامی ها و نگرانی ها به زندگی عمق و معنا می بخشد. هدف ما حذف استرس نیست بلکه آموختن راهی برای استفاده از آن به منظور کمک به خود است.

ناگفته نماند استرس کمتر از حد، عامل خمودگی است و در بدن هر شخص احساس خستگی و رخوت بر جای می گذارد. هدف این است که سطح بهینه و مطلوبی از استرس بیابیم که به ما انگیزه دهد اما در خود غرقمان نکند.

مقابله با استرس و انواع آن

لازاروس و فولکمن مقابله با استرس را چنین تعریف کرده اند:

«تلاش های رفتاری و شناختی که به طور مداوم در حال تغییرند تا از عهده خواسته های خاص بیرونی یا درونی شخص برآیند. این تلاش‌ها گاهاً مازاد منابع و توان شخص ارزیابی می شوند.»

حال ویژگی های مقابله مناسب با این پدیده به شرح زیر است:

  1. مقابله فرایندی است که دائماً در حال تغییر است.
  2. مقابله به طور خود کار انجام نمی شود، بلکه الگوی آموخته شده ای است برای پاسخگویی به موقعیت های تنش زا
  3. مقابله نیازمند تلاش فرد برای مواجهه با این مسئله است.

لازاروس تعریف دیگری برای مقابله مطرح می‌کند:

تلاش هایی که برای مهار تعارض ها یا خواسته های درونی و محیطی صورت می‌پذیرند که از منابع وجودی شخص فراتر می‌روند. این تلاش‌ها شامل تسلط، تحمل، کاهش دادن یا به حداقل رساندن می‌شوند.

راهبردهای مقابله ای مهمترین نقش را در تعیین سلامت یا بیماری انسان ایفا می‌کنند. پژوهشگران به شناسایی و معرفی منابع متعددی برای این پدیده اقدام کرده اند. به باور آنها عوامل تنش زا می توانند بیرونی یا درونی باشند. ویژگی های مشاغل موجود در جوامع پیچیده، گسترش نقش های متعدد و چندگانه اجتماعی از ویژگی های اختصاصی زندگی صنعتی است که همه ما را به نوعی تحت سیطره خود قرار داده و بالقوه سلامت و حتی بقای نوع بشر را زیر سوال برده است.

انواع راهبردهای مقابله‌ای به تعریف متخصصین

استرس

روش های بسیاری برای مقابله با استرس وجود دارند که بسیاری از آنها ماهیت روان شناختی دارند. افراد متفاوت با توجه به ویژگی های شخصیتی خود، هر یک روشی را برای مقابله با استرس بر می گزینند. برخی سعی می کنند به مشکلات زندگی با دید مثبت بنگرند، بعضی به دنبال حمایت های اجتماعی می گردند و عده ای دیگر هم از آن می گریزند. به کارگیری راهبرهای مقابله ای مناسب به افراد کمک می کند تا با این پدیده و تأثیرات ناشی از آن کنار بیایند. راهبردهای مقابله به روش های آگاهانه و منطقی مدارا با این مسئله اشاره دارد. در واقع این اصطلاح برای روش های مبارزه با استرس مورد استفاده قرار می گیرد.

ایندلر و پارکر باور دارند که راهبردهای مقابله ای را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

  1. راهبرد تکلیف مدار: این راهبرد مستلزم حصول اطلاعات درباره موقعیت تنش زا و پیامدهای احتمالی آن است. افرادی که از این راهبرد استفاده می کنند، تلاش می کنند تا فعالیت های خود را با توجه به اهمیت آن اولویت بندی کنند و با مدیریت زمان به انجام به موقع فعالیت ها مباردت می ورزند.
  2. راهبرد هیجان مدار: این راهبرد مستلزم یافتن روش هایی برای کنترل هیجان ها و تلاش برای امیدوار بودن به هنگام مواجهه با موقعیت های تنش زاست. افرادی که از این راهبرد استفاده می کنند، ضمن اینکه بر هیجانات خود کنترل دارند، ممکن است احساساتی چون خشم یا نا امیدی را نشان دهند.
  3. راهبرد اجتناب مدار: این راهبرد مستلزم انکار یا کوچک شمردن موقعیت های تنش زاست. افرادی که از این روش استفاده می کنند، هشیارانه تفکرات تنش زا را پس می‌رانند و تفکرات دیگری را جایگزین آن می کنند. هنگامی که افراد بتوانند به طور منطقی، موقعیت های تنش زا را طبقه بندی کنند، راهبرد تکلیف مدار بیشترین تأثیر را دارد. با این وجود در صورتی که افراد نتواند موقعیت های تنش زا را پیش بینی کنند و راه حل هایی برای آنها برگزینند، راهبرد هیجان مدار مؤثرتر واقع می شود.

اگر چه ما معمولاً، از راهبرد خاصی برای موقعیت های معینی استفاده می کنیم اما رفتار مقابله ای متمرکز بر مسئله، در مورد حوادثی که فراتر از توانایی و کنترل ما نیستند، بهتر عمل می کند. گاهی می توانیم با اتخاذ چند فعالیت، مشکل را بهبود بخشیم و آن را برطرف کنیم. به عبارت دیگر، وقتی ما اتفاقی را به عنوان حادثه قابل کنترل ارزیابی می کنیم، تمایل به استفاده از رفتارهای مقابله ای متمرکز بر مسئله داریم. با این وجود در موقعیت های دیگری که می دانیم عملکرد، اثر مفیدی را به وجود نخواهد آورد یا حتی ممکن است مشکل را بدتر کند، ترجیح می دهیم که از رفتار مقابله ای متمرکز بر هیجان استفاده کنیم.

راهبردهای مقابله ای مناسب از بروز بیماری های ناشی از استرس جلوگیری می کنند. با اینکه تمامی بیماری های اشاره شده، منشأ و علل مختلفی دارند اما سبک زندگی و ویژگی های شخصیتی نیز در بروز تاثیر گذار است. روان شناسان معتقدند حتی درمان وخیم ترین بیماری های جسمانی مستلزم تغییر الگوهای پاسخ افراد است.

استرس و خانواده

استرس در محیط خانواده می تواند مشکلات زیادی بیافریند. از این رو در دهه های اخیر پژوهش های زیادی خصوصاً در حوزه زوجین توسط بسیاری از پژوهشگران انجام شده و نشان داده که استرس نقش اساسی در کیفیت و ثبات رابطه صمیمانه میان زوجین دارد. شواهد نشان می دهد که این پدیده عامل تهدید کننده رضایت زناشویی و دوام زندگی مشترک است.


تصویرهای ذهنی یا به زبان ما گاگو های! خود را بشناسید

ذهن

تصویرهای ذهنی بسازید!

تصور کنید چشمانتان را مى بندید و با همین ظاهر با همین پوشش، چهره و خلقیات در جزیره ناشناخته اى هستید که آدم هاى عجیب با پوشش، چهره و خلقیاتى عجیب تر در آنجا زندگى مى کنند.
شما بسیار متعجب هستید و بیش از حد تشنه. زبان آن ها را نمى دانید حتى با حرکات بدنتان هم نمى توانید به آن ها بفهمانید تشنه هستید و آب مى خواهید. به طور اتفاقى مى بینید که یکى از آن افراد به دیگرى مى گوید: ” گاگو”! و دیگرى به او آب مى دهد.

شما هم متوجه مى شوید اگر بگویید گاگو به شما هم آب مى دهند و این کلمه را تکرار مى کنید. آن افراد به شما آب مى دهند و سیراب مى شوید.
در همین لحظه دوباره چشمانتان را باز مى کنید و در وضعیت سابق خود هستید، در خانه خودتان در شهر خودتان و با زبان خودتان.

شروع به پرس و جو مى کنید و دوستی جغرافى دان شما مى گوید با توجه به تعریف هاى تان، شما در جزیره ناشناخته اى در آفریقا بوده اید!
او شما را به یک متخصص زبان شناسى معرفى مى کند و وی به شما مى گوید آب به زبان محلى آن مردمان مى شود: “گاگى”!
چه حالى به شما دست مى دهد؟
کمى فکر کنید…
شما مى گویید: نه من مطمئنم، من با گوش هاى خودم شنیدم، با چشم هاى خودم دیدم.
آن فرد سایت معتبر زبان محلى آن جزیره را به شما نشان مى دهد ولى شما بیشتر سعى در اثبات دیده ها و شنیده هاى خود دارید.
هر چه آن فرد بیشتر اصرار مى کند شما تعصب بیشترى به خرج مى دهید براى اثبات “گاگوى خود”! و در نهایت شما قبول نمى کنید.

حال اگر فردى ” #گاگوى شما” را تایید کند شما احساس رضایت مى کنید و در کنار آن فرد امنیت بیشترى دارید تا آن زبان شناس.
حتى اگر بدانید که “گاگوى شما” اشتباه است به طور مداوم در پى تایید آن هستید.

“گاگوهاى افراد” همان تصویرهاى ذهنى شان است که از کودکى شکل مى گیرد. همان زمانى که جهان براى کودک جزیره اى ناشناخته است این گاگوها روى ذهن کودک مثل یک مهر حک مى شود.

این مهرها بسته به محیط، اطرافیان و فرهنگ افراد پررنگ یا کمرنگ هستند. انسان ها هزاران گاگو دارند که از وجود آن ها بى خبرند و زمانیکه سعى در کشف آن ها کنند یعنى سعى در کشف درست بودن یا غلط بودن گاگوهاى شان دارند. این تصاویر چون از کودکى شکل مى گیرد معمولا بسیار قوى هستند و تعصب زیادى را در شما بر مى انگیزند.
حال، سوال این جاست که؛
کشف این “گاگوها” به چه کار من مى آید؟

زمانیکه شما “گاگوى” خود را کشف کنید مى توانید ارتباط موثرترى با افراد داشته باشید.
براى مثال شما اگر “گاگوى”؛ #زن ها همه فعال هستند را دارید، هیچ گاه نباید شریک زندگى تان را از بین افرادى انتخاب کنید که “گاگوى” زن ها همه منفعل هستند را دارد. حتى اگر درابتدا این “گاگو” خود را زیر لایه هاى #عشق و #صمیمیت پنهان کند در مدتى نه چندان طولانى پس از #ازدواج خودش را نشان مى دهد، زیرا افراد به طور ناآگاهانه اى در پى تایید “گاگو هاى حک شده خود هستند”.
افراد با #هوش متوسط و بالا و سازگار معمولاً یادگرفته اند بدون قضاوت و به عنوان شخص بى طرف این “گاگو”ها را شناسایى و تحلیل کنند، آن ها “گاگو”هاى خود را مى بینند، سبک سنگین مى کنند و با شرایط فعلى و کنونى خود تطبیق مى دهند، هر چه اضافى دارد قیچى مى کنند و دور مى اندازند.
گرچه این کار براى شخصى که سال هاى سال با یک “گاگو” زندگى کرده و روى آن تعصب داشته و جزئى از ذهنیت او و طرز نگاه کردنش به دنیا بوده بسیار سخت و طاقت فرسا مى باشد.
حال باز هم از خود مى پرسیم ؛
این همه سختى بکشیم که چه شود؟
انسان ها ذاتاً راحت طلب و به دنبال آسایش و راحتى هستند و تا زمانى که یک مسأله براى آن ها ایجاد مشکل نکند در پى حل آن مشکل برنمى آیند.اما اگر قبل از به وجود آمدن مشکل “گاگو”هاى خود را بشناسیم مى توانیم تمامى ضعف ها و نقص ها و حتى دلیل بهانه گیرى ها و حتى دلیل برخى از رفتارهاى کلیشه اى خودمان را در روابط عاطفى، اجتماعى و خانوادگى کشف کنیم و در پى رفع رفتارهاى نشات گرفته از “گاگوى شخصى” مان بر بیاییم.
فقط کافى ست بدون تعصب “گاگوها ى”خود را پیدا کنیم و از دور به آن ها بنگریم.
در این صورت است که متوجه مى شویم هر شخصى بنا بر کودکى، احساساتش به والدین، اطرافیان، تنبیه ها و تشویق هایى که شده، بایدها و نبایدهایى که داشته، ممنوعیت هایى که در خانه، مدرسه و جامعه داشته “گاگوى شخصى”اش را پرورش داده و برایش بسیار ارزشمند است
این همان عینکى ست که افراد با آن به دنیا نگاه مى کنند و عینک هیچ دو شخصى شبیه به هم نیست.
اینکه هر آنچه را که در پس ذهن افراد است، به آگاهى شان بیاوریم یعنى آن ها را نسبت به رفتار و افکارشان آگاه کردیم.


رفتار درمانی شناختی یا همان CBT چرا مفید است؟

CBT

این روزها رفتار درمانی شناختی ( CBT ) جایگاه ویژه ایی را در روانشناسی به خود اختصاص داده است. رویکرد نسبتا جدیدی است که فرد را در زمینه های زیستی، اجتماعی و فرهنگی خود قرار می دهد و با تکیه بر اصول و قوانین مختلف روان شناسی، سالم زیستن و سالم اندیشیدن را به فرد می آموزد. در این مقاله میخواهیم با مبانی بنیادی درمان شناختی_ رفتاری آشنا شویم.

در ابتدا بهتر است با واژه های کلیدی این رویکرد ( CBT ) بیشتر آشنا شویم .
این رویکرد از سه واژه درمان ، رفتاری و شناختی تشکیل شده است، که به اختصار آن را توضیح می دهیم.

– درمان: این واژه برای مبارزه با مشکلات، بیماری ها و شرایط غیر معمول که برای افراد در موقعیت های گوناگون رخ می دهد، به کار برده می شود.
– شناختی: به هر آنچه در ذهن ما می گذرد مثل : رویاها، خاطرات، تصویر ، افکار گفته می شود.
به عنوان مثال: فکر کردن یک فرایند ذهنی به حساب می آید.

– رفتاری: به هر آنچه که ما انجام می دهیم، مرتبط است. آنچه که می گوییم، چگونگی تلاش ما برای حل مشکلات، چگونه رفتار کردن.
به عنوان مثال: گاز گرفتن زبانتان به جای گفتن حرفی که به ذهنتان می رسد. این یک نیم رفتار است یعنی سعی داریم این رفتار را انجام ندهیم.

بنیادهای نظریه
*شناخت، رفتار و احساسات فرد را کنترل می کند.
*به رشد شخصیت فرد که تحت تاثیر یادگیری و اثراتی است که محیط بر فرد می گذارد، بها می دهد.
*سلامت روانی و عاطفی افراد تحت تاثیر درک فرد از اطلاعات و وقایع پیرامونش بستگی است.
*علت ایجاد اختلالات روانی یا رشد ویژگی های شخصیتی مثبت و رفتارهای سازگارانه بستگی به تاثیری است که فرد از محیط و هم چنین محرک های درونی خودش می گیرد.

اصول کلی رفتار درمانی شناختی
*افکار و احساسات ما نقش بنیادی و اساسی در رفتار ما دارد.
*ایجاد اختلالات روان شناختی به دلیل یادگیری نامناسب و افکار ناسازگار است.
*با توجه به اینکه گذشته در شکل گیری رفتار فرد تاثیر زیادی دارد، اما تمرکز این رویکرد برای ایجاد تغییر در رفتار در زمان حال (اینجا و اکنون ) است.
*هدف درمان،کمک به فرد، برای ایجاد تغییرات مثبت در زندگی اش است.
*درمان شناختی_رفتاری بر این اساس است که شناخت، عواطف و رفتار فرد با یکدیگر ارتباط و تعامل دارند.

*یکی از اصل های مهم و محوری در CBT ” همانگونه که فکر می کنید، احساس می کنید ”
اصل CBT این است: اگر به روش سالم فکر کنید، می توانید شادتر و موفق تر زندگی کنید.

CBT به فرد کمک می کند تا درک بهتری از مسائلی که باعث ناراحتی و عدم تعادل روانی می شود، پیدا کند. در این روش مشکل را به صورت اجزای کوچکتری تبدیل می کنند و این باعث می شود تا فرد چگونگی تاثیر مشکل را در زندگی بهتر ببیند.
معمولا یک حادثه یا یک موقعیت دشوار در مسیر زندگی فرد باعث تغییرات نامناسب در قسمت های مختلف ذهن می شود. این بخش شامل از موارد زیر نشکیل شده است :

  1. اندیشه
  2. احساسات
  3. احساسات فیزیکی
  4. طرز برخورد با مشکل

هرکدام از این موارد بر دیگری تاثیر گذار است. اگر طرز تفکر افراد درباره مشکل خاص باشد، باعث تغییر و تحول حالات فیزیکی و احساسی می شود.

مثال:
وضعیت یا موقعیت مشکل: شما روز بدی را گذرانده اید و خسته و رنجیده هستید، بنابراین تصمیم می گیرید برای تمدد اعصاب و خرید مواد غذایی به بیرون بروید. همان طور که شما در طول خیابان در حال رفتن هستید یکی از آشنایان از کنارتان گذشته و ظاهرا به شما اعتنایی نکرده و شما را نادیده گرفته است.

طرز تفکر سالم و کمک کننده:
طرز تفکر سالم: به نظر می رسد این دوست من گرفته و درهم بود. تعجب می کنم اگر مسئله و یا گرفتاری خاصی برایش ایجاد شده باشد.
احساسات سالم: احساس نگرانی برای دوستی که به شما بی توجه بوده می کند.
تغییرات جسمی و فیزیکی در فرد سالم: فردی با قدرت تفکر سالم بعد از بازگشت به منزل با دوست خود تماس گرفته از احوال او جویا گشته تا مطمئن شود که او سالم است.

طرز تفکر ناسالم، غیر مفید و مضر:
او مرا نادیده گرفته، بنابراین او مرا دوست ندارد.
احساسات در فردی با تفکرات ناسالم: احساس کمبود، افسردگی و طرد شدن از سوی دوستش بر او غلبه می کند.
تغییرات جسمی و فیزیکی: در اثر آزردگی شدید فرد ممکن است دچار دل بهم خوردگی، دل پیچه و تهوع شود.

رفتارهای مضر و ناسالم می تواند افراد را در یک چرخه معیوب و آزاردهنده قرار دهد و اگر فردی به طور مداوم از این چرخه معیوب برای حل مسائل زندگی اش استفاده کند، باعث تفکر غیر واقعی و منفی در مورد خودش و دیگران می گردد. و در طولانی مدت باعث افسردگی و استرس می شود.

رفتار درمانی شناختی چیست؟
رفتار درمانی شناختی ( CBT ) بر پایه این تصور کلی است که رفتارها و الگوهای فکری منفی تاثیر به سزایی بر عواطف شخصی دارد. CBT به تشخیص و تحلیل و تغییر افکار و رفتارها کمک می کند، یعنی به تسکین احساس اضطراب و افسردگی کمک می کند. درمان رفتاری-شناختی مرکب از دو شیوه رفتاری موثر روان درمانی است : درمان شناختی و درمان رفتاری
درمان رفتاری: به بهبود ارتباط بین موارد مشکل ساز و عکس العمل های عادی فرد نسبت به این موارد کمک می کند. عکس العمل هایی مثل: ترس، افسردگی یا خشم و رفتارهای خودآزار
این شیوه به ما می آموزد که چگونه فکر و بدن خود را آرام سازیم، تا بتوانیم احساس بهتری داشته باشیم. آزادتر فکر کنیم و بهتر تصمیم بگیریم.
درمان شناختی: درمان شناختی به ما می آموزد که الگوهای فکری معین چگونه باعث بیماری می شود، به طور مثال زمانی که مظرب، نا امید و خشمگین می شویم، بدون هیچ دلیل منطقی، ما را برای اقدام به رفتاری نادرست تحریک می کند.
زمانی که این دو درمان ( CBT ) باهم ترکیب می شوند ما را به افرادی نیرومند تبدیل می کنند تا بتوانیم با بیماری ها مقابله کنیم و هم چنین رضایت بیشتری از زندگی به دست آوریم.

10 نکته طلایی CBT
1.change: افکار و به دنبال آن اعمالتان را تغییر دهید.
2.Homework: چیزی را که یاد می گیرید، تمرین کنید.
3.Action: وقتی یاد می گیرید، حرفش را نزنید، انجام دهید.
4.Need: سعی کنید فورا مشکلتان را پیدا کنید.
5.Goals: فقط به هدفتان فکر کنید و سعی کنید بهش برسید.
6.Evidence: دست از تلاش برندارید.
7.view: مسائل را از زوایای مختلف ببینید.
8.I can do it: به خودتان اعتماد کنید.
9.Experience: حالا زمان دیدن تغییراتتان است.
10.write it down: پیشرفتهایتان را یادداشت کنید.

چگونه رفتار درمانی شناختی نتیجه بخش خواهد بود؟
تحقیقات علمی گسترده نشان داده اند که تغییر در روش رفتار و افکار افراد می تواند تاثیرات بنیادی بر حالات عاطفی شخصی داشته باشد، cbt به شخص می آموزد که الگوهای نا به هنجار عمل و رفتاری را جست وجو کرده، تشخیص داده و تحلیل کند.
به محض این که این الگوهای بی فایده تشخیص داده شوند، به بیماران می آموزند که چگونه با آنها مقابله کرده و افکار و رفتارشان را بازسازی و اصلاح کنند. رفتار مبتنی بر منطق و تفکر متکی بر واقعیت می شود. حالت های عاطفی منفی چون: افسردگی و اضطراب هم تسکین می یابد.


رابطه خود را پایدار نگاه داریم

گاهى اوقات فقط یک مکث
یک لحظه سکوت
یک لحظه فکر کردن

رابطه

مى تواند یک رابطه را نجات دهد و شما را با شریکتان هم قدم کند.
همیشه قبل از انجام یک رفتار (از رفتار ظاهرى گرفته تا بیان حرف) اول فکر کنید بعد آن فکر را تصور کنید (تصور کنید بعد از بیان یک جمله طرف مقابلتان چه عکس العملى نشان مى دهد) واگر فرضیه ى گفتن آن حرف در ذهنتان تایید شد اقدام به بیان آن کنید.
مطمئن باشید پس از انجام این مراحل ضریب خطاى قهر و ناراحتى و رنجش طرف مقابل از شما به پایین ترین حد ممکن مى رسد، “مگر در موارد استثناء”.
اما اگر این فرضیه در ذهنتان رد شد، یعنى پس از تصور بیان آن جمله عواقب آن به مراتب بدتر از بیان نکردنش باشد، حتى اگر در شرایط بحرانى قرار گرفتید باید از بیان آن جمله جلوگیرى کنید…!

شرایط بحرانى دیگر چیست؟!
شرایط بحرانى درست آن لحظه هایى ست که در رابطه، شما در حالت شدید خشم قرار گرفتید، در این لحظه خشم شما فقط یک حس است که این حس مى تواند یا فرونشانده شود یا تبدیل به پرخاشگرى شود.
اگر فرضیه بیان جمله براى شما رد شد، اگر تصمیم دارید منطقى عمل کنید حرف خود را بیان نکنید و خشم خود را فروبنشانید.

خیلى ساده با تکنیک تنفس 8-4
یعنى حداقل 10 نفس عمیق بکشید که دم شما 4 ثانیه و بازدم 8 ثانیه طول بکشد
با این تکنیک خشم شما قبل از رسیدن به مرحله پرخاشگرى (که یک رفتار است) فرونشانده مى شود و در مواقعى از بسیارى از فجایع جلوگیرى مى شود.
فجایع چیه دیگه؟ بذار خشمم را خالى کنم!
فجایعى که بصورت یک طیف از بسیار کم تا بسیار زیاد ادامه دارد
از اعصاب خوردى و قهرهاى چند ساعته تا چند روزه که در ادامه ش ادامه پیدا کردن خشم و ظاهر شدن اضطراب و در نهایت رخوتى شبیه به علایم افسردگى ست گرفته، تا فریاد و دعوا و درگیرى و حتى جنون آنى…!(که اکثراً در قتل هاى غیرعمد مى بینیم!)

به غیر از خشم، شرایط بحرانى شامل طیف وسیعى از موقعیت هایى ست که ما خودمان هم خبر نداریم آن ها شرایط بحرانى رابطه هستند.
مثل شب ها(تقریباً پس از 12 نیمه شب)، که انسان ها به طور کلى مغزشان از حالت منطقى بودن به بى منطقى (یا احساساتى بودن) در مى آید.

رابطه
و به طور خلاصه، شرایط بحرانى، به شرایط مختلفى گفته مى شود اعم از: بیان حرف در موقعیتى که تصور مى کنیم باعث سربلندى ما در یک جمع مى شود، درحالیکه همه جوانب را نسنجیدیم.
زمان هایى که فکر مى کنیم داناى کل رابطه هستیم..!
شرایطى که طرف مقابل را از خودمان پایین تر مى بینیم.
و حتى گاه با شخصیت منفعل ضربه هایى به خود و رابطه مان وارد مى کنیم که جبران آن ها دشوار است، مانند: سکوت کردن در زمانی که لازم نیست.
سر خم کردن. معذرت خواهى کردن پس از هر جمله حتى اگر نیازى نباشد، و…
زمانى مى توانیم هوشمندانه یک رابطه موثر داشته باشیم که پیش از بیان یک جمله اول جوانب را بسنجیم، ( محیط، هنجارهاى اجتماعى، موقعیت و جایگاه و شخصیت طرف مقابل، نوع ارتباط، مکان و …) سپس به حرفى که مى خواهیم بزنیم فکر کنیم، سپس شرایط را پس از بیان حرف تصور کنیم و اگر همه چیز مرتب بود حرف را بیان کنیم.
این مراحل بنا بر پیچیدگى مغز انسان ها کمتر از 10-15 ثانیه طول مى کشد

مثال بالا مثال بسیار ساده اى از عدم رعایت این نکات ریز بود.
اگر ذهن خودمان را به این مراحل عادت دهیم هیچ گاه جلوتر یا عقب تر حرکت نخواهیم کرد و همیشه هوشمندانه و بدون روان رنجورى و استرس زندگى خواهیم کرد.


افسردگی نوجوانان و خطرات آن را بشناسیم

در این مقاله می خواهیم با تعریف دوره افسردگی نوجوانان و خصوصیات آن آشنا شویم و در مورد اختلال افسردگی که در این دوره شایعه است، صحبت کنیم.
بهتر است ابتدا برای روشن شدن موضوع تعریفی از دوره نوجوانی ارائه دهیم و با برخی از ویژگی های این دوره آشنا شویم :
دوره نوجوانی بی شک یکی از پرماجراترین دوره های زندگی انسان به شمار می رود زیرا در این دوره دگرگونی های بی سابقه و سریعی رخ می دهد. این دگرگونی ها در زمینه های جسمانی ، شناختی ، هیجانی و اجتماعی است. در این دوره با اضافه شدن نقش های بزرگسالی و فعالیت های استرس زای زندگی ، تاثیراتی را در زندگی آنها می گذارد و ممکن است باعث ایجاد مشکلات رفتاری، شناختی و هیجانی برای نوجوانان شود. طبق مطالعات انجام شده حدود 10 % از دانش آموزان نوجوان ایرانی از برخی مشکلات روانشناختی از جمله اضطراب و افسردگی رنج می برند.
در دوره نوجوانی به دلیل تغییراتی که در فرد به وجود می آید، ممکن است با اضطراب و افسردگی همراه باشد، که از آن به عنوان افسردگی دوره نوجوانی یاد می کنند.
*نکته مهم این است که در این دوره نوجوانان به همراهی و همدلی والدین خود نیاز دارند، و والدین باید بتوانند رابطه درست و صمیمانه ایی را برقرار کرده تا ترس و نگرانی های فرزندانشان را به حداقل برسانند و اگر والدین توانایی برقراری ارتباط درست با فرزندان خود را نداشته باشند ، ممکن است فرزندشان به افسردگی دچار شود.
در ابتدا بهتر است تعریفی مختصر از افسردگی ارائه دهیم و سپس به افسردگی و نشانه های آن در دوران نوجوانی بپردازیم.

نوجوانان
افسردگی چیست؟
در زبان روزمره افسردگی اشاره به یک حالت احساسی، واکنش به یک موقعیت و شیوه رفتار خاص به کار می رود. افسردگی اختلالی است در خلق که با درجات متفاوتی از غمگینی ، یاس، تنهایی و نا امیدی در مورد خویشتن مشخص می شود. افراد در زندگی گاه احساس نا امیدی با یاس را در دوره زمانی کوتاه تجربه می کنند که جز احساسات طبیعی انسانی است. زمانی این احساسات به عنوان افسردگی شناخته می شود که در بازه زمانی بلند مدت باشد و هم چنین اثرات منفی بر زندگی فرد بگذارد.

علائم و نشانه های افسردگی نوجوانان
برای تشخیص بهتر افسردگی در نوجوان لازم است به علائم زیر توجه کنیم.
نکته مهم این که با یک بار رخ دادن این علائم نمی توانیم برچسب افسرده را به فرزند خود بزنیم. بلکه باید این علائم در مدت زمانی طولانی به صورت پایدار قابل مشاهده باشد تا بتوانیم بگوییم که این نوجوان افسرده است.
*غم یا نا امیدی
*خشم و خصومت
*گریه های مکرر
*دوری از دوستان و خانواده
*عدم علاقه به انجام فعالیت
*تغییر در خواب و تغذیه
*بی قراری و اضطراب
*احساس بی ارزشی
*فقدان شور و انگیزه
*خستگی با فقدان انرژی
*عدم تمرکز
*افکار مرتبط با مرگ و خودکشی

درک افسردگی نوجوانان
گاه ممکن است حالات بد یا رفتارهای نامعمول را در نوجوانان مشاهده کنیم اما افسردگی چیزی متفاوت از این حالات است. افسردگی می تواند شخصیت یک نوجوان را از بین ببرد و احساس غم و اندوه و نا امیدی و خشم را در او فعال کند. افسردگی در نوجوانان بیشتر از آنچه فکر میکنیم، انفاق می افتد، اگرچه قابل درمان است. در این دوره نوجوانان به حمایت والدین، معلمان و مشاوران خود احتیاج دارند. اولین گام برای کمک به نوجوانان درک آنها و برقرای یک رابطه صمیمانه با آنها است.

اثرات منفی افسردگی نوجوانان
اثرات منفی افسردگی نوجوانان فقط به حال و هوای ناراحت کننده ختم نمی شود، بلکه در همه زمینه های زندگی فرد این اثرات قابل مشاهده است و باید با دیدن این نشانه ها و بررسی آن به نوجوانان کمک کنیم.
تعدادی از این عوامل را بررسی می کنیم:
*مشکلات در مدرسه: افسردگی باعث کاهش انرژی و تمرکز نوجوان می شود و ممکن است نوجوان علاقه خود را به حضور در مدرسه از دست دهد و باعث افت تحصیلی وی شود ، حتی دانش آموزی که در تحصیل موفق بوده است.
*فرار کردن: ممکن است نوجوان افسرده از خانه فرار کند یا در مورد آن صحبت کند. این نشانه ایی است برای درخواست کمک از سوی نوجوان و باید به آن توجه شود.
*سوء استعمال الکل و مواد مخدر: در دوران افسردگی گرایش به سمت مواد مخدر و الکل افزایش می یابد. که این کار نه تنها کمکی به وضع موجود نمی کند بلکه باعث بدتر شدن اوضاع نیز می شود. و والدین باید یه این مورد توجه ویژه ایی داشته باشند.
*اعتیاد به اینترنت: نوجوانان برای فرار از مشکلات خویش ممکن است زمان زیادی را پای کامپیوتر گذرانده که باعث تنهایی و انزوای بیشتر شده و ممکن است آن ها افسرده تر شوند.
*خشنونت: برخی از نوجوانان افسرده مخصوصا آن هایی که خود در محیط خشونت آمیز بوده اند، ممکن است به رفتار های خشونت آمیز روی بیاورند . این رفتار ممکن است در شدت های مختلف بروز دهد.

نوجوانان

تفاوت بین افسردگی نوجوانان و بزرگسالان
مشکل افسردگی در نوجوانان با بزرگسالان تفاوت دارد و علائم مختلفی که بروز می دهد نیز متفاوت است.
خلق و خوی تحریک پذیر یا عصبانی : زمانی که نوجوان افسرده است ممکن است دارای خلق تحریک پذیر، خصمانه باشد.
دردهای غیرقابل توضیح: نوجوانان افسرده از بیماری جسمی شکایت دارد که زمانی که توسط پزشک معاینه می شود مورد خاصی را نشان نمی دهد . این دردها ممکن است حاکی از افسردگی باشد.
حساسیت بیش از حد نسبت به انتقاد: نوجوان افسرده گرفتار احساس بی ارزشی است و نسبت به انتقاد بسیار حساس است و واکنش نشان میدهد .
دوری گزینی از برخی مردم : نوجوان افسرده ممکن است کمتر از قبل معاشرتی باشد و یا فقط با تعداد محدودی از دوستان خود در ارتباط باشد. در این دوره ممکن است به ارتباط با گروه های خاصی گرایش پیدا کند که والدین باید به این موضوع بسیار توجه کرده. زیرا نوجوانان از دوستان خود بسیار تاثیر می گیرند.

روان درمانی و رفتار درمانی زمانی موثر است که والدین به این نتیجه برسند که مشکل فرزندشان حاد است و باید توسط متخصص پیگیری شود . این نوع درمان به نوجوان افسرده کمک می کند تا نگرش مثبت نسبت به رفتار و بهبود رفتار بین فردی داشته باشد. تکنیک های مراقبه و آرمیدگی نیز به روند درمان کمک می کند. مربی یا فردی که نوجوان با او احساس راحتی داشته مورد مناسبی است که نوجوان با او صحبت کند و احساسات خود را بروز دهد. از داروهای ضد افسردگی برای موارد حاد استفاده می شود.