اعتماد به نفس چیست؟

اعتماد به نفس

اعتماد به نفس چیست؟ و چگونه افزایش می یابد؟
اعتماد به نفس در روانشناسی ، عبارت است از احساس اطمینان نسبت به خود. به عبارت دیگر، اعتماد به نفس یک فرد به نحوه ی احساس او درباره “من” خویش بستگی دارد. شما در مورد خودتان چگونه فکر می کنید؟ آیا نظر مساعدی نسبت به خودتان دارید و به خودتان احترام می گذارید؟ اگر پاسخ شما به سوالات اخیر مثبت باشد، در این صورت می توان گفت که شما از یک من قوی و ایده آل، برخوردار هستید، اما اگر شما نظر مساعدی نسبت به خودتان نداشته باشید و برای خودتان احترام قایل نشوید، می توان گفت که شما دارای من ضعیفی هستید. بنابراین باید گفت که نظر فرد نسبت به خودش در موقعیتهای مختلف زندگی یکسان نیست و ممکن است که او در یک موقعیت خودش را خوب و قوی بپندارد، ولی در موقعیت دیگری خود پنداری ضعیفی داشته باشد. اما، چیزی که تاسف آور است، این است که اغلب ما، معمولا بیشتر به جنبه های ضعیف خودمان اهمیت می دهیم و تمام توجه امان را بر روی نقطه ضعفهایمان متمرکز می کنیم نه بر روی امتیازاتمان. پس، چاره کار چیست؟ نخستین قدم شما در روانشناسی برای تقویت و بالا بردن اعتماد به نفستان، درک و فهم این حقیقت باید باشد که اعتماد به نفس ، در واقع همان نظر و عقیده ای است که شما راجع به خودتان دارید. آگاهی از این امر منجر به این خواهد شد که در تقویت اعتماد به نفستان در مسیر صحیحی گام بردارید. در مرحله بعدی، باید از خودتان بپرسید که چرا در برخی از جنبه های زندگی دارای اعتماد به نفس کافی نیستند؟ یک دلیل آن، شاید مورد مقایسه قرار دادن خودتان با افراد دیگر باشد. به این ترتیب، اگر در این مقایسه شما خودتان را کمتر از دیگران بدانید، مسلما خود پنداریتان رو به نقصان خواهد نهاد. به طور کلی، هنگامی که شما خودتان را با فرد دیگری مقایسه می کنید، این فرد، چه یک هنرمند باشد، و چه یک ورزشکار، یک وکیل، یک پزشک، یک تاجر، و یک دانشجو، اگر آن فرد را در برخی خصوصیتها بهتر از خودتان بدانید، خود پنداره شما تضعیف خواهد گشت. اما، جهت مقابله با این وضعیت و جهت این که خود پنداری صحیح و مناسبی از خود داشته باشید، بهترین شیوه نگریستن به سایر افراد، داشتن یک نگرش کلی است – نگرشی که در آن، همه انسان ها با هم برابر در نظر گرفته می شوند. به عبارت بهتر، به هنگام مقایسه خود با دیگران باید به این نکته توجه داشته باشید که هر انسانی دارای منابع مختلفی است. هیچ کس یک مرد یا یک زن نیست. بلکه پیش از هر چیز دیگری همه یک انسان هستید. شما با یک اسب برابر نیستید، زیرا یک اسب بسیار قوی تر از شماست، اما شما در مورد قدرت خودتان نسبت به آن اسب، هیچ نقصی در خودتان احساس نمی کنید. سرعت یک سگ بسیار سریعتر و هیکل یک فیل، بسیار تنومندتر از شماست اما شما در این گونه موارد نیز هیچگونه کمبودی در خودتان احساس نخواهید کرد، زیرا این حیوانات خارج از دایره ی تعمیم شما به عنوان یک انسان، قرار دارد. برخی از ما، افراد دیگر را دارای خصلتهایی می بینیم که خود فاقد آن ها هستیم و لذا در خودمان احساس کمبود می کنیم. این احساس کمبود و عدم کفایت – حتی اگر در مورد یک جنبه جزئی و کوچک باشد – سریعا در سرتاسر وجود و در کلیت خود

اعتماد به نفس


پنداره ما، گسترش می یابد. ول اگر ما همه ی مردم را به چشم یک انسان بنگیرم، در آن صورت، دیگر همه کس با هم برابر خواهند بود. بلند و کوتاه، ثروتمند و فقیر، دانا و نادان، چاق و لاغر و . . . همگی بی معنا هستند. ما به عنوان یک انسان همگی یکی هستیم و تفاوت و رقابتی بین ما وجود ندارد. بنابراین، از آن جا که رقابت بین انسانها بی معناست، ما نه می توانیم موقعیت خودمان را به عنوان یک انسان بالاتر ببریم و نه می توانیم آن را پایینتر آوریم. ما همیشه یک انسان بوده ایم، هستیم و خواهیم بود و این یک واقعیت انکار ناپذیر است. اگر ما دیگران را به عنوان یک انسان بنگریم، متوجه خواهیم شد که هر انسانی در روی زمین، توانایی انجام کارهایی را دارد که ما نداریم. از طرف دیگر، ما هم می توانیم کارهایی انجام دهیم که دیگران نمی توانند، اما این امتیازات، ما را از دیگران کوچکتر یا بزرگتر نمی سازد، بلکه فقط باعث تفاوتهایی بین ما و دیگران در برخی از زمینه های خاص زندگی می گردد. بنابراین، اگر کسی خصلتی داشته باشد که ما نداشته باشیم، و این مسئله ممکن است از نظر آن کس نوعی برتری به حساب آید ،ولی از نظر ما، آن خصلت، تنها تفاوت ساده ای بین ما و او خواهد بود. بر دو درخت نظری اندازید. یکی از این درختان، ماموت تنومندی با عمری بیش از هزار سال است، آن دیگری، درخت کاج کوچکی است که در بیشه زارها روئیده است. آیا از نظر شما، درخت ماموت تنومند از درخت کوچک کاج برتر است؟ مسلما این طور نیست. از نظر شما، آنها هر دو میتوانند فقط درخت باشند، یکی کوچک و یکی بزرگ. به این ترتیب، زمانی هم که بر دو نفر انسان می نگرید، چه یکی از آنها استعداد بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد، چه نه، آنچه که شما خواهید دید فقط دو نفر آدم خواهد بود، نه بیشتر و نه کمتر. اگر شما موفق شوید که عملا مردم دیگر را در شکل واقعی خودشان، بدون اصرار در برتر دانستن یکی بر دیگری و رقابت بین آنها، ببینید، در آن صورت می توان گفت که شما به درجه بالایی از اعتماد به نفس دست یافته اید و خودتان را آنچه که هستید -یعنی یک انسان- می بینید . هرکس دارای امتیازی نسبت به دیگران است، شما دارای چه توانائی هستید که دیگران ندارند؟ مسلما شما می توانید کارهایی انجا دهید که افراد دور و برتان قادر انجام آن کارها نیستند. آیا داشتن این توانائیها، شما را برتر از دیگران می سازد؟ یا این که فقط به این معناست که شما می توانید کاری را بهتر از برخی از افراد دیگر، انجام دهید؟ اگر در زندگی شما، شخصی وجود داشته باشد که که شما با نگاهی از پایین به بالا، او را برتر از خودتان می پندارید در این صورت لازم است که برروی اعتماد به نفس تان اندکی کار کنید. از طرف دیگر، اگر در زندگی شما کس دیگری وجود داشته باشد که شما با نگاهی از بالا به پایین، او را کمتر از خودتان می پندارید، باز هم لازم است به تقویت اعتماد به نفس تان مشغول شوید. اما اگر شما همه انسانها را با خودتان برابر بدانید، در این صورت می توان گفت که سطح اعتماد به نفس شما خوب و طبیعی است. شما، در صورتی از اعتماد به نفس بالایی برخوردار خواهید شد که در رقابت دائم با تنها چیزی که احساس رقابت را در شما تحریک می کند –یعنی خودتان– قرار داشته باشید. در این صورت، زندگی از نظر شما چیزی همانند یک بازی جلوه گر خواهد شد -یعنی، موقعیتهای دشوار زندگی را در حکم قوانین یک بازی در نظر خواهید گرفت.

 


روانشناسی شخصیت های مشکل ساز و ناسازگار در ارتباط

شخصیت ها

روانشناسی شخصیت مشکل ساز و ناسازگار بسیار جالب است. آنها مسئولیت خویش را در بروز مشکلاتشان نمی بینند و به جای آن خود را با فرافکنی و عدم مسئولیت پذیری در شرایط های مختلف زندگی که بار اصلی آن بر دوش دیگران است، مشغول می کنند. در این مقاله به بررسی روانشناسی شخصیت این افراد و تیپ های رفتاری آنها میپردازیم، ویژگی های اساسی شخصیت های مشکل ساز را توصیف می کنیم. به طوری که می توانید از آنها آگاهی داشته باشید تا از ارتباط با چنین افرادی اجتناب کنید و یا به طور موثرتری با آنها مقابله کنید. (لازم به ذکر است الگوهای شخصیتی لزوما به معنای داشتن اختلالات شخصیتی و آنچه در روانپزشکی و روانشناسی بالینی بعنوان اختلال تلقی میشود نیست، بلکه فقط به معنای وجود رگه های شخصیتی ناسازگار میباشد)

در ابتدا باید بدانید که این افراد در برخی الگوهای (رگه) شخصیتی و رفتاری مشترک هستند، به طور مثال:

  1. اکثرا به دنبال سرزنش دیگران هستند
  2. ساختار تفکر آنها به صورت همه یا هیچ و یا صفر و یکی است
  3. احساس های شدید غیر قابل کنترل را از خود بروز می دهند
  4. رفتار های شدید غیر قابل کنترل را از خود نشان می دهند
  5.  آنها عمدتا از مدل ناسازگار احساس – فکر و رفتار خود آگاه نیستند

همانطور که در بالا ذکر شد، برخی افراد ممکن است فقط دارای چنین صفات (رگه) شخصیتی باشند و برخی دیگر واجد شرایط اختلال روانپزشکی باشند. حضور چنین صفات شخصیتی در فرد می تواند ارتباط با این افراد را بسیار دشوار کند، اما آگاهی به این مسایل سبب کنترل و اجتناب از شرایط های دشوار بین فردی خواهد شد. در اینجا مروری مختصر درباره الگوهای معمول رفتار ناسازگار روانشناسی شخصیت این افرادی ارایه میدهیم:

  • چنین افرادی میتوانند بسیار جذاب و فریبکارانه رفتار کنند، این در حالی هست که برای رسیدن به اهداف خود به شدت بی رحم هستند، تا آنچه را میخواهند به دست آورند. آنها دیگران را به خاطر کند کردن مسیرشان و یا قرار گرفتن در مسیر اهدافشان سرزنش میکنند، به دیگران و حتی افرادی مثل خود وفادار و متعهد نیستند. چنین افرادی در صورت شکست در رابطه، شروع به آزار و اذیت فرد مقابل میکنند، زیرا در نظام تفکری آنها فرد مقابل مقصر اصلی تمام پیشامدهاست.

 

  • چنین افرادی برای ایجاد و یا حفاظت از رتبه، موقعیت و یا مقام خود به راحتی دیگران را در محافل خصوصی و یا عمومی تحقیر میکنند. در شرایط عاطفی رفتاری دو سو گرایانه دارند، یعنی آنکه هم فرد مقابل را بسیار پایین تر از خود میبینند و هم از وی انتظار رابطه عاطفی بر اساس معیارهای مورد نظر خود دارند. آنها ادعا می کنند که رفتار آنها توجیه شده است، زیرا دیگران به نحوی غیرمنصفانه رفتار می کنند.

 

  • در روابط نزدیک خود به صورت بسیار وابسته عمل میکنند. با این حال، دیر یا زود آنها با شرکای خود، فرزندان ، والدین ، همکاران، کارفرمایان و دیگران به عنوان اهداف سرزنش و تحقیر در صورت عدم پذیرفته شدن برخورد خواهند کرد. خشونت آنها می تواند کاملا خطرناک باشد و به شکلهای جسمی ، احساسی ، قانونی، مالی و غیره بروز کند.
  • شخصیت ها

 

  • به اطرافیان خود مشکوک هستند و معتقدند خطراتی در دوستی و روابط خانوادگی آنها وجود دارد. بر این باور هستند که کسانی که در اطراف آنها قرار دارند، به آنها آسیب می رسانند، به همین دلیل ممکن است حتی پیش از آسیب خوردن به دیگران آسیب بزنند. به سادگی دچار احساس بی عدالتی در حق خود از سمت دیگران میشوند.

 

  • این نوع شخصیت اغلب با داستان های عاطفی بی پایان همراه است. اعتقاد دارند که روابط عاطفی همیشه و هر لحظه باید بسیار عمیق باشد، به همین دلیل از هر رفتار سطحی در رابطه به شدت آسیب میخورند و رفتاری شدید نسبت به آن شرایط نشان می دهند. همیشه باید مرکز توجه باشند و در صورت عدم بر آورده شدن چنین انتظاری شدیدا واکنش نشان می دهند. در صورت ملاقات با افرادی که خصوصیات شبیه آنها را دارند، احساس خشم و تنفر به آن فرد می کنند.

توجه داشته باشید که هیچ کدام از الگوهای روانشناسی شخصیت ناسازگار بالا ارتباطی با هوش افراد و توانایی های هوشی نظیر هوشبهر IQ و هوش هیجانی EQ افراد ندارد و در هر جامعه و موقعیت جغرافیایی به چشم میخورد.


اعتیاد و نگاهی بر اعتیاد و سوء مصرف در ایران

اعتیاد بیماری است کاملا بازگشت پذیر

اعتیاد به مواد مخدر به عنوان یک اختلال روان پزشکی ، با ابعاد زیست شناختی ، روان شناختی ، اجتماعی و معنوی یکی از مشکلات عصر حاضر است، اختلال های مرتبط با مواد شامل اختلال هایی است که با سوء مصرف داروها ،(از جمله الکل )، عوارض جانبی داروها و یا قرار گرفتن در معرض سموم و زهرها ارتباط دارند. (راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی ،DSM ).
متاسفانه گسترش دامنه مصرف مواد مخدر در جامعه امروزی به حدی است که حتی قشر جوان و متفکر و تحصیل کرده را نیز به سمت خود کشانده است. از آنجایی که در مورد اعتیاد هم مثل سایر بیماری ها و معضلات به پیشگیری بیشتر توجه شده است؛ موفقیت چندانی در این زمینه به دست نیامده است به گونه ای که عود اعتیاد در مراجعین به مراکز خود معرف ترک اعتیاد بهزیستی رقمی معادل 80 درصد بوده است (به نقل از سراجی و همکاران، 1389). متأسفانه علی رغم تلاش فراوان جامعه علمی ، هنوز درمان مناسبی که بتواند مانند درمان های فیزیولوژیکی برای اعتیاد و جلوگیری از عود آن مثمرثمر باشد شناخته نشده است، که البته علت این امر به سادگی قابل تبیین است، و این است که اعتیاد از جمله بیماری های روانشناسی است که در واقع بیان کنندة وجود سه قطب، زیستی، روانی، اجتماعی انسان است. یعنی این که انسان از این سه بعد تشکیل شده است و طبیعتاً رشد سقوط انسان نیز تحت تأثیر این ابعاد قرار دارد. لذا برای درمان بیماری هایی هم چون اعتیاد نیاز به درمان هایی است که بتواند این قسمتهای مختلف را تحت الشعاع خود قرار دهد.

اعتیاد

سوء مصرف مواد یکی از مشکلات نظام سلامت کشور است، اختلال وابستگی به مواد یا اعتیاد به منزله ی مجموعه ای از نشانگان شناختی، رفتاری و روان شناختی و الگویی از تکرار مصرف که منجر به تحمل ، ترک و رفتارهای بی اختیار می شود، در نظر گرفته شده است (راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی ، 2000 و موسسه ی ملی سوء مصرف مواد آمریکا ،2000)
اعتیاد در جامعه ما چنان گسترش یافته است که نه تنها سالمندان و جوانان را مورد تهدید قرارداده است بلکه نوجوانان را نیز طعمه خود می کند. بر اساس آمار سازمان بهداشت جهانی 2/4 در صد جمعیت ایران معتاد هستند و بیشترین این افراد میان 16 تا 22 سال دارند (ارفع، 1382). امروزه در ایران مصرف مواد مخدر سیر صعودی داشته است.

اعتیاد

برای بعضی افراد، اعتیاد از دیدگاه روانشناسی منبع انگیزشی نیرومندی است، اشتیاق به مصرف بعضی داروها مانند مواد افیونی(نظیر هروئین یا مورفین)، داروهای محرک اعصاب (مثل، آمفتامین یا کوکائین) و نوع مصنوعی و خیابانی این مواد و برخی داروهای دیگر (مثل الکل و نیکوتین) ممکن است بسیار شدید باشد، شناسایی عوامل خطر ایجاد کننده انگیزش های مصرف مواد مخدر و آگاهی به نیازهای این گروه از اساسی ترین گام هایی است که در جهت پیشگیری از مصرف مواد می توان برداشت. پژوهش ها نشان داده اند که مصرف مواد مخدر و اعتیاد در افرادی بیشتر است که بیشتر تحت تاثیر عوامل خطر بوده اند و درعین حال اختلالات عصبی و روانی بیشتری نیز داشته اند و نهایتا اعتیاد، یک بیماری اجتماعی است که عوارض جسمی و روانی فراوانی دارد، تا زمانی که علل گرایش به مصرف مواد بررسی نشود، درمان جسمی و روانی فقط برای مدتی نتیجه بخش خواهد بود و فرد معتاد دو باره گرفتار مواد اعتیاد آور می شود.


آبراهام مازلو و چگونگی رشد انگیزه در سازمان

رشد انگیزه

در دنیای امروز، برای مقابله با رکود انگیزه در انسان ها باید به مفاهیم انگیزه و انگیزش نوجه بسیار نمود.
همان طور که آدمی طبق نظر آبراهام مازلو برای زندگی به نیاز های اولیه هم چون : خوراک ، پوشاک و … احتیاج دارد، برای بهبود عملکرد خود در زندگی به انگیزه درونی کافی احتیاج دارد. حال این مفهوم زمانی ارزش بیشتری پیدا می کند که در روابط با سازمان و کارکنان نیز بررسی شود.

بهتر است برای آشنایی بیشتر تعریفی از انگیزه و انگیزش ارائه دهیم:

– انگیزه یا motive : اصطلاحا به نیرویی اطلاق می شود که از درون یک فرد را به سمت یک هدف سوق می دهد .
– انگیزش یا motivation : به فرایند یا جریانی اطلاق می شود که از طریق آن ما قادر به ایجاد انگیزه در دیگران می شویم. پس انگیزه به صورت بالقوه در وجود انسان هست و دیگران آن را بر انگیخته می کنند.

در این میان نکته ایی وجود دارد که گاه مفاهیم هدف و انگیزه به اشتباه گرفته می شود ، در حالی که هدف جنبه خارجی داشته و انگیزه جنبه درونی دارد. هدف از این جهت مورد توجه هست که وضعی را به وجود می آورد تا انگیزه های فرد را ارضا نماید .
مثال: دانشجویی که هدفش اخذ مدرک بالاتر دانشگاهی و آکادمیک است، این هدف را دنبال می کند زیرا با اخذ مدرک تحصیلی بالاتر ، موقعیت شغلی و کاری و نیز درآمد وی بیشتر خواهد شد. این موقعیت شغلی و درآمد بیشتر، انگیزه ایی است که در درون فرد وجود دارد و موجب می شود که او به دنبال هدف هایش که عامل بیرونی است حرکت کند.
یکی از تئوری های انگیزشی توسط آبراهام مازلو در سال 1943 به نام انگیزش انسانی ارائه شده است.
این تئوری به عنوان یک تئوری انگیزشی درونی مورد توجه قرار گرفته است ، زیرا نیاز ها و خواسته های تک تک افراد در درون خودشان به وجود می آید و وجود دارد .
تدوین سلسله نیاز ها توسط آبراهام مازلو ضمن اینکه کار ارزشمندی بوده، توانسته در آشفته بازار مدیریت و کسب و کار فضایی برای فکر کردن به اولویت های برنامه ریزی برای انسان ایجاد کند. اما باید به این نکته توجه کرد که مغز آدمی پیچیده تر از آن است که این الویت ها را با چنین نظمی در نظر بگیرد زیرا انسان ها همانند بسیاری از موجوداتی که در طبیعت وجود دارند ، به همان اندازه متغیر ، پویا و گاها غیرقابل پیش بینی هستند.
نظریه آبراهام مازلو در زمینه مدیریت و روان شناسی بسیار ارزشمند است و حال باید کارکرد این نظریه را در مورد سازمان ها و عملکرد کارکنان بررسی کنیم.

کشور ما ایران در راستای توسعه اقتصادی قرار دارد و آن چه در این زمینه ضروری و مهم به نظر می رسد ، نقش تولید و افزایش کارایی سازمان هاست. این نقش و رسالت عظیم، خود متکی بر معیارهای انگیزه و سنجش آن در کارکنان سازمان است . بنابراین مدیران باید از چگونگی رفتار، انگیزه و نیاز کارکنان در سازمان ها آگاهی کاملی داشته باشند.

نیازها چگونه در انسان به وجود می آیند و چگونه ارضا میشوند.

مازلو انگیزش را به عنوان یکی از فرایند های ارضای نیاز به حساب می آورند . نیاز به عنوان یک واژه فنی ، به معنی حالت درونی است که باعث می شود نتیجه یا پیامد خاصی ، جالب به نظر برسد. یک نیاز ارضا نشده تنش ایجاد می کند و در نتیجه در درون فرد نوعی پویایی به وجود می آورد که موجب بروز نوعی رفتار در فرد می شود و او در پی تامین هدف های ویژه ایی بر می آید که چون آن اهداف را تامین کند ، نیاز مزبور ارضا می شود و در نتیجه تنش کاهش می یابد.
کارمندان یک سازمان جز مهمی از ساختار آن به شمار می آیند زیرا عملکرد آن ها می تواند در بهبود عملکرد سازمان و یا حتی تخریب یک سازمان نقش مهمی داشته باشد . بدین جهت مدیران باید به بخش منابع انسانی توجه نمایند، البته که مسئله مهم در کشور ما بسیار نادیده گرفته میشود.
عملکرد کارکنان تحت تاثیر دو عامل یعنی توانایی آنها برای انجام دادن وظایف شغلی و نیز انگیزش در آنان است . در نظریه آبراهام مازلو نیازهای فردی و طبقه بندی این نیازها نسبت به برانگیختگی از درون تاکید شده است و گفته می شود که افراد مختلف نیازمند پاداش های متفاوتی از کار می باشند . آگاهی از طبقه بندی نیازها ، مدیران را با اهمیت نیاز های به مراتب بالاتر آشنا می سازد و به این نتیجه می رساند که در شرایط عادی بیشتر کارکنان سازمان ها از طریق نیازهایی نظیر تعلق به سازمان، احترام به خود و تحقق توانایی های بالقوه خود در محل کار خویش برانگیخته می شوند. وجود پاداش های عادلانه لازمه ایجاد انگیزش در کارمندان است و نیز برای برانگیختن افراد به کار و تلاش ، آن ها باید بدانند که در جهت دست یابی به چه هدف هایی باید فعالیت کنند، به معنای دیگر چشم انداز سازمانی باید برای همگان روشن باشد.

به عقیده آبراهام مازلو آدمی به طور مداوم و پیوسته در حالت برانگیختگی است و فقط برای مدت کوتاهی می تواند به ارضای کامل نیازها برسد و وقتی یک نیاز ارضا شد نیاز دیگری جای آن را می گیرد. و می توان نیازها را به صورت سلسله مراتب و به ترتیب تقدم و تاخر مانند یک هرم دانست.

رشد انگیزه

مدیران در هر سطحی که به اداره امور کارکنان خود می پردازند، با همکارانی سروکار دارند که حالت ها ، سلیقه ها و روحیاتشان تاثیری گسترده بر عملکرد عمومی سازمان و یا موسسه آن ها می گذارد. در این میان افرادی که دل به کار نمی دهند و شور و اشتیاقی برای انجام وظایف خود ندارند ، بیشترین آسیب ها را به اهداف و برنامه های مدیریتی وارد می آورند. دلیل بی انگیزگی افراد را به راحتی نمی توان شناخت، افرادی که دچار بی انگیزگی هستند، اغلب از بروز نگرانی های درونی و نشان دادن ناکامی های خود جلوگیری می کنند، اما معمولا رفتارهایی که از آن ها سر می زند نشان دهنده درون آشفته، روحیه و خلق پایین آن ها است.

با توجه به نظریه ایی که آبراهام مازلو ارائه داده است. از تحلیل این نظریه در ارتباط با انگیزه و همین طور در زمینه کار درمیابیم:

کار باید کارکرد معیشتی و روانی داشته باشد، یعنی کار باید بعد از 30 سال به فرد احساس آرامش بدهد، اگر نتوانستیم این شرایط را فراهم کنیم، شعار داده ایم، زیرا اولین نیاز های انسان را تامین نکردیم.

مدیران می توانند از نظریه آبراهام مازلو در محیط کاری خود بهره گیرند . چارچوبی که آبراهام مازلو ارائه نموده مدیران را یاری می دهد تا با تجزیه و تحلیل نظریات ، نگرش ها ، کمیت و کیفیت کار کارکنان و شرایط شخصیتی آنها، به شناسایی سطوح نیازهای این افراد که همواره به دنبال ارضای آن ها هستند اقدام لازم را به عمل آورند و بعد از شناسایی سطح نیاز هر فرد، مدیر در محیط کار فرصت لازم را فراهم کند تا کارکنان بتوانند نیازهای درونی خویش یا انگیزه های خود را برآورده سازند.


چگونه آسیب بعد از روابط عاطفی و عشق را کاهش دهیم ؟

در مقاله پیشین در مورد علل ناپایداری روابط و عشق صحبت کردیم، حال می خواهیم آسیب های بعد از روابط عاطفی را شناسایی کنیم و اینکه چه عواملی می تواند اثر این آسیب را به حداقل رساند.
انسان موجودی است که همواره در حال تغیر و تحول است و این تغیر و تحول را نیز می توان در رابطه عاطفی هم مشاهده کرد . گاه ممکن است این تغییرات اثر مثبت و گاه اثر منفی بر رابطه فرد بگذارد.

یکی از نیازهای اساسی انسان ها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است، اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم و به وی عشق بورزیم، از سلامت روان فاصله خواهیم گرفت.
اهمیت این نیاز به این دلیل است که، فرد تامین کننده این نیاز می تواند در ما تاثیر مثبت فراوانی بگذارد. بنابراین در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی، وابستگی های عاطفی و روانی را تجربه خواهیم کرد، البته میزان وابستگی در کسانی که خلائهای عاطفی و روانی را از گذشته داشته باشند عمیق تر و سریع تر خواهد بود.

عشق

در هر رابطه ای، هر قدر مهم، خوب و پایدار، گاهی مشکلاتی پیش می آید که هر دو طرف یا یکی از طرفین نمی توانند مانند قبل در رابطه بمانند و شاید بخواهند رابطه را به اتمام برسانند.
حال اگر دو طرف نتوانند خود را با این بحران وفق دهند، ممکن است نتوانند رابطه خود را تمام کنند، این که چگونه باید به رابطه پایان داد و بعد از این پایان و جدایی چگونه به زندگی عادی برگشت، نیازمند دانش و مهارت در زمینه روانشناسی رابطه و روانشناسی عشق است و می توان با یک دید واقع بینانه و بدون آسیب روانی زیاد زندگی جدیدی را آغاز کرد.

نکته مهمی که باید در اینجا به این اشاره کنیم، این است که، اکثر ما روش درست قطع کردن رابطه را بلد نیستیم، به همین خاطر نمی توانیم ناراحتی از قطع رابطه را به حداقل برسانیم و با رفتارهای اشتباه اوضاع را بر فرد مقابل نیز سخت می کنیم.
برخورد عاقلانه و اخلاقی با کسی که زمانی نگرانمان بوده و دوستمان داشته است، شجاعت می خواهد اما شجاعت همه ماجرا نیست، ما باید بتوانیم برای خودمان احترام قائل باشیم و کاری کنیم که دو طرف بعد از این شکست، بتوانند دوباره به زندگی برگردند.