خطای هاله ای در روانشناسی به چه معناست؟

 

روانشناسی

روانشناسی خطای هاله ای یا اثر هاله ای به نوعی خطا در شناخت و تصمیم گیری گفته می‌شود که تحت تاثیر ذهنیت قبلی قضاوت کننده شکل می گیرد و می تواند از حقیقت به دور باشد. مثلا وقتی معلمی از دانش آموزی ذهنیتی منفی به عنوان یک فرد “تنبل” دارد، در برخوردهای بعدی هم ممکن است این پیش داوری بر قضاوت او تاثیر بگذارد. به همین دلیل همیشه به معلمان توصیه می‌شود هنگام تصحیح ورقه‌های امتحانی به اسامی دانش آموزان نگاه نکنند تا ذهنیت‌های قبلی بر نحوه قضاوت آنها تاثیر نگذارد.
تاثیر خطای هاله ای می تواند در قضاوت کننده بسته به تصویر ذهنی قبلی مثبت یا منفی باشد. یعنی شما با چند برخورد ساده طرف مقابل را با صفت هایی قضاوت کنید که برای صحبت کردن درباره آنها هنوز زود است. با یک شاخه گل گرفتن از او، او را مبادی آداب و دست و دلباز ببینید و با رد کردن یک چراغ قرمز به او برچسب شخصیت قانون شکن و ضد اجتماعی بزنید.
به بیان دیگر:

یکی از خطاهایی که هنگام قضاوت کردن در مورد دیگران ممکن است اتفاق بیافتد، اثر هاله ای نام دارد که بر اساس آن شخص قضاوت کننده یک تصور کلی مثبت از فرد دارد و همین عامل باعث می شود تا صفات مثبت دیگری را هم به فرد نسبت بدهد. البته اثر هاله ای به صورت عکس هم عمل میکند یعنی اگر شما از شخصی تصور منفی داشته باشید صفات منفی دیگری را هم برای او در نظر می گیرید.

ازدواج هاله ای:

«اثر هاله ای» در واقع یک خطای «ادراکی»‌ است. روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که جذابیت کلید مهمی در «اثر هاله ای»‌ است. موقعی که ما کسی را فردی دوست داشتنی یا جذاب می دانیم، احتمال بیشتری دارد که او را باهوش و خوب (و یا دارای دیگر خصلت های نیک) هم بدانیم. در واقع این صفات (لزوما) همیشه با همدیگر در یک فرد وجود ندارند، اما (ذهن)‌ ما تمایل دارد آنها را به صورتی با هم… جمع کند.

به عنوان مثال خیلی محتمل است ما حرف های کسی که آراسته لباس پوشیده است را “بهتر” از حرف های یک فرد ژولیده بدانیم – در صورتی که هیچ دلیل منطقی برای این تصور وجود ندارد.

اثر هاله ای در بسیاری از زوایای زندگی ما موجود است و متاسفانه تقریبا تمام انسان ها -کم یا زیاد- تحت تاثیر این خطای ادراکی هستند. گرچه تحقیقات نشان می دهد که حتی آگاه بودن به پدیده ای به عنوان «اثر هاله ای» نفوذ آن را در اشخاص کاهش نمی دهد.

 


اخلاق چه تاثیری بر یک جامعه دارد ؟

 

اخلاق

اخلاق هر جامعه ای که مردمش به طور عملی و از درون، پایبند اخلاق باشند، نه اینکه در حرف پایبند باشند یا به اجبار بیرون، جامعه خوشبخت تری خواهد بود. زیرا در تعریف عام اخلاق؛ رفتار اخلاقی به خود و دیگران سود رسانده و از ضررو زیان خود یا دیگران ممانعت می کند. اما چه کاری اخلاقی و چه رفتاری غیر اخلاقی است؟ تعریف عمومی این است: رفتاری غیر اخلاقی است که موجب ضرر و آسیب خود یا دیگران شود و یا مانع کمک به دیگران گردد و رفتاری اخلاقی است که به دیگران کمک کند یا مانع آسیب خود یا دیگران شود.

لورنس کلبرگ Lawrence Kohlberg ، به اخلاق به عنوان یکی از عوامل مهم رشد شناختی – روانی انسان نگریسته است. نظریه کلبرگ بیشتر قضاوت و استدلال فرد را در یک مسأله اخلاقی مورد توجه قرار داده است. او معتقد است که قبل از تصمیم و رفتار اخلاقی، فرد باید مسأله را تجزیه تحلیل کند و قضاوت نماید که چه چیز درست و اخلاقی و چه چیز نادرست و غیر اخلاقی است.

کلبرگ با بررسی و تحقیق فراوان، دریافت که استدلال اخلاقی افراد بسته به رشد اخلاقی شان متفاوت است. طبق نظر او تفکر اخلاقی طی مراحل و سطوح مختلفی رشد می کند. از نظر کلبرگ روند رشد اخلاقی از سه سطح پیش قرار دادی (یا عرفی) ، متعارف یا قراردادی و پس قرار دادی ( عرفی) تشکیل شده است.  هر سطح دارای دو مرحله است؛ پس در مجموع 6 مرحله رشد اخلاقی وجود دارد. رشد اخلاقی پله پله است و هر کسی باید برای رسیدن به مرحله 6 همه مراحل را طی نماید. البته این رشد پا به پای رشد روانی- شناختی افراد از سنین کودکی آغاز می شود؛ ولی با افزایش سن بسیاری افراد تا پایان عمر در همان مراحل یک یا دو باقی می مانند. جهش از مرحله یک مثلاً به مرحله سه هم امکان ندارد.

کلبرگ در تحقیقاتش، افراد را در مقابل یک وضعیت تصوری قرار می داد به عنوان نمونه به آنها می گفت که مردی جان زنش در خطر است و فقط خرید یک دارو جان زن را نجات می دهد. مرد پول کافی ندارد و کسی هم به او قرض نمی دهد، تنها راه نجات همسر دزدیدن دارو است. آیا دزدیدن دارو در چنین شرایطی جایز است یا خیر؟ در این نظریه جواب بله یا خیر، مرحله و سطح رشد اخلاقی افراد را تعیین نمی کند بلکه استدلال پشت آن مهم است. دلایل یا قضاوت افراد برای اخلاقی یا غیر اخلاقی شمردن یک رفتار برای کلبرگ حائز اهمیت بود.

 


بیش فعالی و نقصان توجه و درمان ADHD در کودکان و بزرگسالان

بیش فعالی و نقصان توجه یا ADHD چیست

فرض کنید مادری پس از اخراج فرزندش در مدرسه به دلیل پریدن روی صندلی، اذیت کردن دیگر بچه های کلاس و سرپیچی از قوانین کلاس به طور مکرر، فرزند 8 ساله خود را به پیشنهاد معلم مدرسه برای بررسی بیشتر پیش یک روانشناس و یا روانپزشک می آورد. در بررسی های متخصص بالینی مشخص میشود که روزانه چندین ساعت صرف انجام تکالیف فرزند همراه با خانواده میشود ولی این کودک هرگز در انجام تکالیفش موفق نیست و به نظر میرسد با کوچکترین محرک حسی نظیر سر و صدا حواسش پرت میشود و نمیتواند تمرکز کافی برای انجام تکالیف را در منزل داشته باشد و در بعضی اوقات شیطنت های وی میتواند برای خودش یا دیگران خطرساز باشد.

در چنین حالتی محتمل ترین تشخیص بالینی برای متخصص مربوطه نظیر روانشناس بالینی و روانپزشک بر اساس معیارهای تشخیصی که بعدا درباره آنها صحبت خواهیم کرد، اختلال بیش فعالی و نقصان توجه و یا Attention Deficit Hyperactivity Disorder خواهد بود.

 

بیش فعالی و نقصان توجه وب سایت روانشناسی امین زندی روانشناس بالینی

تشخیص ADHD در روانپزشکی و روانشناسی چگونه است؟

طبق تعریف انجمن روانپزشکان آمریکا در کتاب تشخیصی و آماری روانپزشکی نسخه 5 ” American Psychiatric Association  ” اختلال بیش فعالی و نقصان توجه یا همان ADHD از سال 1980 با همین نام در دسته اختلالات روانپزشکی قرار گرفته و برای تشخیص آن باید معیار هایی تشخیصی رعایت شوند که میتوان آنها را به سادگی به صورت زیر مشخص کرد:

 

فرد دارای اختلال بیش فعالی و نقصان توجه یا ADHD در دو حوزه مشخص دارای نشانه های بالینی میباشد که عبارتند از:

1. نقصان در توجه ( Inattention ):

  • چنین فردی بی دقت است و نمیتواند به جزئیات تمرکز و دقت کافی داشته باشد
  • عدم توانایی در نگاه داشتن تمرکز در یک موضوع نظیر مطالعه و انجام تکالیف مشهود است
  • هنگامی که با آنها صحبت میکند حواسشان خیلی راحت پرت میشود
  • انجام تکالیف و وظایف مرحله به مرحله برای آنها بسیار دشوار است، به طور مثال نمیتواند کاری از نقطه A شروع میشود و پس از گذر از نقاط B و C باید به نقطه D برسد را انجام دهند
  •  سازماندهی و نظم در امور در آنها پایین است
  • ابزار و وسایل مهم نظیر کلید، گوشی موبایل و دیگر موضوعات مهم را بارها گم و یا فراموش میکنند
  • به راحتی حواسشان پرت میشود، این حواس پرتی لزوما ناشی از محرک های بیرونی نیست و میتواند توسط افکار نامربوط ذهنی نیز باشد
  • برنامه هایش را خیلی زود فراموش میکند و نمیتواند برنامه ریزی مشخص روزانه داشته باشد.

2. بیش فعالی و تکانشگری ( Hyperactivity / Impulsivity ):

  • بسیار تکان میخورند و نمیتوانند آرام بنشینند و ورجه وورجه میکنند، چنین نشانه ای در بزرگسالان بیشتر شکل خود را به بی قراری تغییر میدهد.
  • صندلی خود را ترک میکنند زمانی که نشستن بر آن بر اساس موقعیت یک الزام است، به طور مثال: نشستن بر سر کلاس درس
  • از بیرون بی قرار و تکانشی به نظر میرسند
  • نمیتوانند در فعالیت هایی که نیازمند سکوت و آرامش است شرکت کنند
  • پرحرف هستند و ممکن است حرفهای نامربوط به موضوع بزنند
  • ممکن است پاسخ پرسش و گفتگو ها را قبل از تمام شدن بدهند
  • در صبر کردن برای نوبت خود در انجام امور شخصی و بین فردی مشکل دارند به عبارت دیگه صبور نیستند
  • حرف دیگران را قطع میکنند و گاهی شوخی های نامربوط دارند

طبق نظر APA و یا همان انجمن روانپزشکان آمریکا برای تشخیص اختلال بیش فعالی و نقصان توجه ADHD باید کودک از هر حوزه تشخیصی حداقل 6 نشانه را به مدت 6 ماه داشته باشد و این موضوع برای تشخیص در بزرگسالان به 5 نشانه تشخیصی کاهش میابد، نکته قابل توجه این است که شروع این نشانه باید قبل از 12 سالگی در فرد دیده شده باشد و این نشانه باید در زندگی فردی و بین فردی وی سبب ایجاد تداخل و مشکل کرده باشد، بعبارت دیگر اگر مشکلی در بهزیستی فرد ایجاد نشده است، نیازی به تشخیص گذاری اختلال نیست!

نکته دیگر حائز اهمیت این میباشد که اختلال ADHD در هر فرد با فرد دیگر تفاوت دارد و در هر فرهنگ به فرهنگ دیگر میتواند بر اساس ساختارهای جامعه و شخصیت فرد مبتلا به این نابهنجاری روانی، نمود متفاوتی داشته باشد، بنابراین درمان ثابتی که برای تمامی افراد مبتلا بتواند اثر گذار باشد وجود نخواهد داشت و درمان این اختلال باید به صورت فردی بر اساس نیازهای فرد توسط تیم متخصص برنامه ریزی شود.

 

شیوع آماری بیش فعالی و بررسی علل ADHD

بررسی های آماری در سال 2015 نشان میدهد که حدود 7.2 درصد جامعه زیر 18 سال دچار اختلال روانپزشکی بیش فعالی و نقصان توجه ADHD میباشند که این موضوع عددی حدود 129 میلیون نفر در جهان خواهد بود و فقط طبق گزارش NSCH آمریکا در سال 2016 حدود 6.1 میلیون کودک در آمریکا مبتلا به اختلال ADHD تشخیص داده شده اند.

همچنین نرخ ابتلا ( Sex Ratio ) به بیش فعالی و نقصان توجه در پسران 4 برابر بیشتر از دختران میباشد.

به نظر میرسد مهمترین علت در ایجاد اختلال ADHD ژن ها باشند، در بیشتر موارد بررسی های ژنتیکی نظیر تحقیقات فرانک بی در سال 2012 حاکی از آن است که یکی از والدین حداقل دارای نشانه مشابه با فرزند خود میباشد و اثر ژنتیک در این اختلال حدود 70 درصد پیش بیینی شده است که بسیار از لحاظ علمی قابل توجه است. به بیان دیگر اگر یکی از والدین دارای ADHD باشد احتمال ابتلا فرزند به بیش فعالی 3 تا 5 برابر خواهد بود.


با خطاهای فکری و شناختی آشنا شوید

خطای فکری اول، تفکر همه یا هیچ

در این گونه افکار تفکر همه یا هیچ حاکم است. فرد یک رفتار، فکر، موقعیت، پدیده یا یک موضوع را کلا سفید یا کلا سیاه می بیند. هر چیز کمتر از کامل شکست بی چون و چراست. عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار، یک فعالیت و یا یک امتیاز، آنها را از مزایای آن امر محروم م کند. به طور مثال عده ای این نوع تفکر را دارند که یا باید فلان ماشین را داشته باشند یا اصلا هیچ ماشینی را نمی خواهند.

این نوع تفکر در بسیاری از قسمتهای زندگی دیده می شود. در مثالی دیگر مدرس دانشگاه بیان می دارد که اگر این تعداد دانشجو بود و با این شرایط من این درس را خواهم داد. در مثالی دیگر خانمی که رژیم لاغری گرفته بود، پس از خوردن یک قاشق بستنی گفت: برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت. با این طرز تلقی به قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد.

خطای فکری دوم، تعمیم مبالغه آمیز

افرادی که این نوع خطا را در افکار دارند حقایق زندگی را پررنگ تر از مقدار واقعی می بینند. شدت و مقدار واقعی خیلی کمتر از مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد. فردی که دچار این خطای شناختی است، هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند. فروشنده دوره گرد افسرده ای که فروش خوبی نداشته و در حال رانندگی پرنده ای به شیشه اتومبیلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرنده ها همیشه به شیشه اتومبیل من می خورند. شاید بتوان این طور بیان کرد که این افراد به دلیل مبالغه در بخشی از افکار، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند. شاید در مثال ذکر شده بتوان این طور بیان کرد که این فروشنده دوره گرد از خیلی مواهب که دارد غافل است و این که او ماشینی دارد که خیلی از فروشندگان دیگر ندارند.

خطای فکری سوم، فیلتر ذهنی

افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تاثیر یک حادثه منفی همه واقعیت را تار می بینند. به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش می کنند. عدم توانایی در دیدن بخشهای مهمتر این حوادث، عاملی است که ذهن ما را درگیر می کند. شبیه چکیدن یک قطره جوهر که بشکه آبی را کدر می کند. به مثالی توجه کنید: به خاطر طرز برخورد شایسته خود با همکاران اداره، از طرف رییس اداره تشویق می شوید، اما در این میان و در حین دریافت جایزه یکی از همکاران نه چندان جدی در مقام انتقاد به شما می گوید. روزهای طولانی در حالی که همه گفته های مثبت و مراسم با ارزش تشویق را فراموش می کنید، تحت تاثیر این انتقاد بسیار جزیی یک همکار رنج می برید.

خطای فکری چهارم، بی توجهی به امر مثبت

افرادی که دارای این نوع تفکر غیر منطقی هستند، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه های مثبت زندگی خود ندارند و همیشه نکات مثبت را برای بی اهمیت جلوه می دهند. با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. کارهای خوب خود را بی اهمیت می خوانند، معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد. بی توجهی به امر مثبت شادی زندگی را می گیرد و شما را به احساس ناشایسته بودن سوق می دهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاری با تیزهوشی موفق به شناسایی یکی از سه سارقی شده بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی بود که در هفته قبل از یکی از مغازه های این ساختمان دزدی کرده بودند. مسئول ساختمان ضمن قدردانی از نگهبان خواست که یکی از روزهای هفته زمانی را مشخص کند که در جلسه ای با حضور افراد و مالکین ساختمان از زحمات وی قدردانی شود. نگهبان امروز و فردا کرده و یکسره میگفت کار مهمی نکرده ام و از تعیین وقت سرباز میزد.

خطای فکری پنجم، نتیجه گیری شتابزده

بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده می کنید. ذهن خوانی: بدون بررسی کافی نتیجه می گیرید که کسی در مورد شما منفی فکر می کند. پیشگویی: پیش بینی می کنید که اوضاع بر خلاف میل شما در جریان خواهد بود. بدون هر گونه بررسی می گویید آبرویم خواهد رفت، از عهده انجام این کار برنخواهم آمد و اگر افسرده باشید ممکن است به خود بگویید هرگز بهبود نخواهم یافت.

خطای فکری ششم، درشت نمایی

از یک سو درباره اهمیت مسایل و شدت اشتباهات خود مبالغه می کند و از سوی دیگر، اهمیت جنبه های مثبت زندگی را کمتر از آنچه هست برآورد می کند. به دلیل اعتماد به نفس پایین، این افراد چون خود را نسبت به دیگران دست کم می گیرند، در صورت انجام کاری خطا، این اشتباه خود را خیلی پررنگتر از حد و حدود واقعی آن اشتباه می بینند. به طور مثال شخصی دوست قدیمی خود را می بیند و به او سلام می گوید، دوست قدیمی مانند همیشه سلام او را به گرمی جواب نمی دهد. او از این مساله ناراحت می شود و این واقعه را برای خود فاجعه تلقی می کند. این در حالی است که شاید دلایل مختلفی برای سرد برخورد کردن وجود داشته باشد. از طرفی آنقدر مهم نباشد ولی ساعتها این مساله ذهن فرد را درگیر خود می کند.

خطای فکری و شناختی
خطای فکری هفتم، استدلال احساسی

افرادی که داراى استدلال احساسى هستند فکر مى کنند که احساسات منفى ما لزوما منعکس کننده واقعیتها هستند. این نوع استدلال احساسى ما را از بسیارى واقعیتها دور نگه مى دارد. به طور مثال از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم، چون پرواز با هواپیما بسیار خطرناک است. یا احساس گناه می کنم پس باید آدم بدى باشم – خشمگین هستم، پس معلوم مى شود با من منصفانه برخورد نشده است – یا چون احساس حقارت مى کنم، معنایش این است که فرد درجه دومی هستم – احساس نومیدى مى کنم، پس حتما باید نومید باشم.

خطای فکری هشتم، بایدها

انتظار دارید که اوضاع ان طور باشد که شما می خواهید. همیشه این انتظار محقق نمی شود. به طور مثال نوازنده بسیار خوبی پس از نواختن یک قطعه دشوار پیانو با خود گفت: نباید اینهمه اشتباه می کردم. آنقدر تحت تاثیر این عبارت قرار گرفت که چند روز متوالى حال و روز بدى داشت. انواع و اقسام کلماتى که “باید” را به شکلى تداعى مى کنند، همین روحیه را ایجاد مى نمایند. آن دسته از عبارتهاى باید دار که بر ضد شما به کار برده مى شوند، به احساس تقصیر و نومیدى منجر مى گردند. اما همین باورها، اگر متوجه سایرین و یا جهان به طور کلى شوند منجر به خشم و دلسردى مى گردد نباید این قدر سمج باشد خیلى ها مى خواهند با بایدها و نبایدها به خود انگیزه بدهند مثلا نباید آن شیرینى را بخورم. این نوع فکر اغلب بى تاثیر است زیرا بایدها تولید تمرد مى کنند و اشخاص تشویق مى شوند که درست برعکس آن را انجام دهند.

خطای فکری و شناختی

خطای فکری نهم، برچسب زدن

برچسب زدن شکل حاد تفکر همه یا هیچ چیز است. به جاى اینکه بگویید “اشتباه کردم” به خود برچسب منفى مى زنید: من بازنده هستم. گاه هم اشخاص به خود برچسب احمق یا شکست خورده و غیره مى زنند. برچسب زدن غیر منطقى است، زیرا شما با کارى که مى کنید، تفاوت دارید. انسان وجود خارجى دارد اما بازنده و احمق به این شکل وجود ندارد. این برچسبها تجربه هاى بى فایده اى هستند که منجر به خشم، اضطراب، دلسردى و کمى عزت نفس مى شوند. گاه برچسب متوجه دیگران است. وقتى کسى در مخالفت با نظرات شما حرفى مى زند ممکن است او را متکبر بنامید . بعد احساس مى کنید مشکل به جاى رفتار یا اندیشه بر سر شخصیت یا جوهر و ذات او است . در نتیجه او را به کلی بد قلمداد مى کنید و در این شرایط فضاى مناسبى براى ارتباط سازنده ایجاد نمى شود.

خطای فکری دهم، شخصى سازى و سرزنش

در این خطا، فرد خود را بى جهت مسئول حادثه اى قلمداد مى کند که به هیچ وجه امکان کنترل آن را نداشته است. وقتى زنى از آموزگار پسرش شنید که او در مدرسه خوب درس نمى خواند با خود گفت “این نشان مى دهد که من مادر بدى هستم” و چه بهتر که این مادر علل واقعى درس نخواندن فرزندش را مى جست تا او را کمک کند. شخصى سازى منجر به احساس گناه، خجالت و ناشایسته بودن مى شود. بعضى ها هم عکس این کار را مى کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقى مى کنند که به آن فرافکنی میگوییم و توجه ندارند که ممکن است خود در ایجاد گرفتارى سهمى داشته باشند، علت زندگى زناشویی بد من این است که همسرم منطقى نیست. سرزنش به خاطر ایجاد رنجش اغلب موثر واقع نمى شود.


آزمون یا تست های علوم انسانی و روانشناسی چه هستند؟

تست

آزمون یا تست عبارتست از وسیله ای که به روش علمی تهیه شده و برای اندازه گیری عینی استعدادها و تواناییهای فردی به کار می رود. نقش اصلی هر آزمون روانی اساساً اندازه گیری تفاوتهای فردی یا تفاوتهایی است که در فرد بخصوصی در مواقع مختلفی دیده می شود.
این امر که شرایط اجرای آزمون تا چه اندازه می تواند نتایج آن را تحت تاثیر قرار دهد، نکته ای است که باید مورد توجه خاص قرار گیرد. تحقیقات نشان می دهد که عوامل بی شمار ظریفی ممکن است نمرههای آزمونهای توانایی و شخصیتی را تحت تاثیر قرار دهند. مثلاً اجرای آزمون توسط شخص ماهر یا فرد کم اطلاع، تفاوت معنی داری را در نتایج آزمون ها به وجود می آورد.
صلاحیت و آمادگیهای متعددی لازم است تا شخص بتواند آزمایشهای روان شناختی را انجام دهد. کاربرد آزمون ها فنی است که تنها از طریق آموزش منظم و طولانی کسب می شود. انتقال این فن به افراد دارای صلاحیت را نیز فقط باید مراکز علمی بر عهده بگیرند. لازم به ذکر است در کشور ما رشته ای دانشگاهی با نام روانسنجی در این رابطه وجود دارد.
آندره ری روانشناس سوئیسی، در مورد لزوم آموزش شغلی اجراکنندگان آزمونها چنین می نویسد: « همه مردم می توانند رادیوگرافی یاد بگیرند، زیرا رادیوگرافی نوعی فن عکاسی است. اما، برای تشریح، تفسیر و اخذ حداکثر نتیجه از عکس، وجود متخصصان با تجربه لازم خواهد بود در مورد تشخیص به کمک آزمونهای روانی نیز تفسیر بعضی نتایج خاص هم آسان به نظر می رسد، لیکن پیچیدگی و دشواری تشخیص، در صورتی که بخواهیم سازمان ذهنی فرد را به طور عمیق تحلیل کنیم، همچنان به جای خود باقی خواهد بود.» برای جلوگیری از استفاده های نابجا از آزمونهای روانی، تعیین برخی ضابطه های علمی در مورد آزمونها و تفسیر نتایج آن ضروری است. رعایت این شرط که آزمونها توسط افراد واجد صلاحیت به کار روند، نخستین قدم در زمینه جلوگیری از به کارگیری نابجای آزمونهای روانشناختی است. اینکه اجراکننده آزمون واجد چه شرایطی باشد، بستگی به نوع آزمون دارد. مثلاً کاربرد صحیح آزمونهای انفرادی هوشی و اغلب آزمونهای شخصیت مستلزم گذراندن کارگاههای آموزشی یا دوره های کارورزی زیر نظر متخصصان است. در حالی که در مورد آزمونهای پیشرفت تحصیلی یا مهارت شغلی داشتن اطلاعات عمومی در زمین? روانشناسی کافی است.